حس میکنم هیچ کس، یا بهتر است بگویم تعداد خیلی زیادی، سریال هاو آی مت یور مادر را ندیده اند،حالا این حسم درست است یا نه چندان فرقی در حرفی که می خواهم بگویم ندارد، این سریال پنج شخصیت اصلی دارد، سه شخصیت مرد و دو شخصیت زن، رابین یکی از این زنهاست که برای من محبوبیت خاصی دارد، همیشه خودش را قوی نشان می دهد،انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است، یا من از پسش بر میام، انقدری که حتی اگر غمگین هم باشد کسی متوجهاش نمی شود، بعد از اینکه رابطه اش با بارنی (یکی از همان سه مرد) تمام می شود هیچ کس نمیفهمد که چقدر حالش بد است بعد از تمام شدن رابطه، در رابطه بعدی اش با مردی به اسم دان ضربه سخت تری می خورد، ولی همین زن قوی که همه می کویند رفتارش طوری است که یعنی به هیچ کس احتیاجی ندارد دوره ای از افسردگی را می گذراند، دوره ای که بیخیال همه چیز می شود، اضافه وزن، مرتب بودن، هر روز برای دان پیغام صوتی می گذارد و تهدید یا گریه، ناراحتی، حالا هدفم از گفتن این حرف ها چه بود؟ هدفم خودم بودم، که همیشه از خودم انتظار های زیادی داشتم، انتظار دارم با یه نفر روزگار بگذرونم و بعد از فردای نبودن بگم نباید کز کنی یک گوشه، نباید گریه کنی، اصلا نباید یادش بیفتی، مگر می شود؟!