عذاب وجدانم ندارم.نمیدونم چرا.اینهمه سال گرفتم و فکر میکردم اگه یه روزی نخوام و یا نتونم روزه بگیرم حتما ناراحت و عذاب وجدان خواهم گرفت.ولی اصلا یادم میره که الان ماه رمضونه. نه که بخوام بگم اینجوری خوبه ها نه،ولی دیگه مثل قدیما هم نیست.شاید اگه پارسال این اتفاق میافتاد ناراحت میشدم.البته الان که فکر کردم دیدم چرا باید ناراحت بشم.من که از قصد نمیگیرم به خاطر وضعیت بوجود اومده بدنم ضعیف شده و نمیتونم روزه بگیرم.
باری به هرجهت خداقوت به همگی کسانی که روزه میگیرن.
اصلا ممکنه و احتمالش قویه که شبهای قدر هم نخوام شب زنده داری کنم.اینهمه سال دعا و گریه و زاری و هی التماس و چی شد آخرش؟ هرچی خواستیم برعکسشو داد یا عذابش رو شدید تر کرد.دیگه دارم به وجود خدا شک میکنم.اینهمه آدم آفریده و یهو ولشون کرده.دیگه نمیخوادمون.دیگه از دستمون خسته شده.دیگه نمیخواد صدامونو بشنوه.چرا انقدر پیله کردیم بهش؟چرا انقدر دعا میکنیم؟چرا انقدر صداش مبکنیم؟اون الان رفته یه گوشه نشسته و میگه اینهمهههه آدم میخواستم برای چی؟کدومشون بندگی کردن؟راستم میگه.من فکر تو فکر اینم که چرا تمومش نمیکنه واقعا؟حتما باید جنگ بشه بمیریم؟
شماها روزه گرفتین و قندتون افتاده من دارم چرت و پرت میگم.