قرارم با خودم
نوشتن هر روزه ی این وبلاگ بود ، قراری که بیشتر از هر چیز یک مدل جو
زدگی رو نشان میداد . ولی در اولین روز از برنامه ی سی روزه ام حالم به
قدری بد شد که رفتم زیر سرم و چشمانم از تعجب گرد شده بود که لامصب من سالی
یه بار مریض میشم اونم دقیقا وسط تابستون و روزی که می خوام زندگیم رو زیر
و رو کنم و بدتر از همه اینکه بعد از مداوا به قراری که گذاشتم عمل نکردم
حتی به بقیه قرار هم نیز . اما دوباره می خوام خیز بردارم و به قرارهایی که
با خودم گذاشتم عمل کنم .
خوشحالم که مثل گذشته وقتی تیرم به سنگ خورد تفنگ رو پرت
نکردم یه گوشه و بگم نمیشه ، اتفاقا این بار میشه و من مطمئنم که میشه ،
هفتهی آینده رو جوری برنامه ریختم که تلافی این چند روز تنبلی در بیاد .
پینوشت : یه حس خوبی دارم که نمیدونم از کجا میاد
پینوشت : چقدر بد نوشتم ، خیلی .