اون اوایل سقوط صدام که قاچاقی می رفتن کربلا .

منم با چندتا از دوستام رفتم .

بود تا رفتیم مسجد کوفه ... چشمتون روز بد نبینه .تا دلتون بخواد مقام اونجا بود.ابراهیم و اسماعیلو ... خلاصه هر کدوم هم چند رکعت نماز داشت.

گفتن که باید تو هر مقامی نمازشو بخونیو ازین حرفا ...

من ی چندتاییش رو خوندم دیدم بابا پکیدم ... تمومی نداره ...فکر کنم 124 هزار پیغمبر مقاماشون اینجاست .گفتم نخواستیم .

یاد اون طرف افتادم که مادر بزرگش یدونه کیک بهش داده بود و گفته بود ننه یه فاتحه برای فلانی و یکی برای فلانی و ...یه چندتایی رو که گفته بود .طرف کیکو داده بود به مادربزرگشو گفته بود اوووووه بیا نه کیک خواستیم نه این همه فاتحه ...