تازه فهمیدم دو سه شب پیش بیرون تو ماشین با مادرم دعواش میشه و سرش انقدر داد میزنه که صداش میگیره

مادرم نمیفهمه

مادرم درک نداره

مادرم شعور نداره

وقتی پدرم میبینه چقدر من از دست بی درکی های مادرم حرف می زنم عصبانی میشه .

مادرم مرغش یک پا داره و خیلی لجباز هست . خیلیم بد دهن هست

اصلا چیزی از احترام و درک نمیفهمه

دلم برای پدرم میسوزه

یک عمر به خاطر من ، به خاطر اینکه من بی مادر نشم با مادرم و بیماریش ساخت و دم نزد و هیچی براش کم نذاشت

جلوی من خیلی خودشو کنترل میکنه چیزی به مادرم نگه که من ناراحت نشم

ادم هایی مثل مادرم خوره روح میشن

نمیخوام از خودم تعریف کنم اما درک من خیلی بالاست . چون بی درکی مادرمو دیدم . اخلاق بد و بد دهنی و اخلاق تندش رو دیدم من خیلی برعکس مادرم شدم خیلی سعی کردم اون هر چیزی رو نداره من داشته باشم که بتونم بهش بفهمونم  ولی بازم کم میارم از فهموندن یه سری مسایل بهش .

روح و ذهن و روان منو خورده مادرم

گاهی خیلی داغون میشم و فشار عصبی انقدر بهم وارد میشه که دوست دارم دیگه هرگز نبینمش