خاص ترین مخاطب خاصم
ز تو مینویسم
موهایم
تشنهی لمس دستهای تو
از من مینویسی
نم چشم هایت
بیتاب بوسه های من
و این خود شعری ست
به وسعت دوست داشتن
غزلکم؛
تو در دهان من زندگی میکنی
در فاصله میان چانه و چشمهایم
تو در حافظه ی لبهایم
در قوس حرفهایم زندگی میکنی
تو در میان کلمات در میان عشق
و دوستت دارم هایم زندگی میکنی ...
تنم را...
عادت داده ای به
عطر آغوشت....!
نگفتی !
اگر نباشی...
بیمار خواهم شد...
یاقوت سرخ زندگیم؛
دلم لبانت را
نه برای بوسیدن
نه برای نوشیدن
برای تکرار زیباترین حرف عالم
دوستت دارم را میگویم
دوست دارد...
روحم را
با تداوم "نگاهت"
به شبانه هایم بند می کنم
حریم چشمانت
سکوت مخملین شب را می شکند
و عشق ...
هزار و یکشب خاطراتت را
آغاز می کند ...
می دانی گلم؛
بعضی شبها من هستم،
و یک پنجره تنهایی!
و ماهی که از پشتِ پنجره
زل میزند به تنهاتر از خودش...!