وقتی می گفتن در اینده می خواهید چه کاره شوید پیش خودم می گفتم من که کارم معلوم است من بهترین ادمی هستم که دنیا به خودش دیده و خواهد دید لذا رئیس جمهور می شم و دستور می دم یک کاخ بزرگ شیشه ای درست کنند یک کاخ که در لایه ای درونی ان تصمیمات مملکتی گرفته بشه و در لایه های بیرونی ان خبرنگاران حضور داشته باشند همه حرفا پیش چشم مردم و جلو دوربین انجام بشه دزدان تو جیب احمد و محمود نباشند و لیستشون با جیبشون به گور نره . سیاستهای پشت پرده بیان رو دیگه هیچ کس تلاش نکنه دیگران را خر کنه یا باج بده به اون یکی تا زیر پای خودش سفت بشه . نمی شه یک دولت لیاقت محور داشته باشیم ولی لیاقتا رو دولت معلوم کنه و به هر کی دلش می خواد لیاقت بده . این داستان دلش می خواد هم برای خودش یک داستانیه که نمی شه درباره اش حرف زد . داستانای فکری من همش سانسوره در یک کلام من باید بگم در همه عمر خودمو سانسور کردم قافیه اندیش بودم و ... اگر مردم ایران اینی هستند که شما هم می شناسید باید بگم خراسان در تعصب از همه ی ایران جلو تره و اگر خراسانیها اینی هستند که می شناسید باید بگم جنوب خراسان از همه سخت گیر تر هستند و از جنوب خراسان هیچ مکانی به داغی عبدل اباد نیست و من هم که یک عبدل ابادی ام . پس باید یک چیز را خوب بلد باشم و اون سانسوره . اره حالا که به هیچ کاری فکر نمی کنم حتی به رئیس جمهوری اقل کم به خودم می گم کاش می شد دولت بی سانسوری داشتیم کاش می شد مردم خودشان را سانسور نمی کردن . کاش اینقدر ترس زیاد نبود که هیچ کس ندونه از کجا ممکنه بخوره و همه خلاصه از یک جایی بخورن . چون داستان زندگی از دو حالت خارج نیست یا باید انرا مبتنی به فهم قرار بدی که در این صورت فهم با سانسور نمی سازه یا داستان زندگی بر مبنای نافهمی باشه که در این صورت زندگی با نفهمی جور نمیاد . این تضاد بین خوب بودن انسان بودن و ایرانی بودن کی می خواد تموم بشه . کی می خواهیم ارام باشیم و مطمئن که اگر جنایت کار نیستیم قانون پشت ماست اگر دزد و قاتل نیستیم اگر تنبل و گشاد نیستیم اگر .... واقعا تو این جورفضایی ادم حال نمی کنه رئیس جمهور بشه