در مقابل تمام مشکلات زندگیم همیشه به تنهایی جنگیدم و پیش رفتم
گرچه پدر و مادری داشتم که کمکم کردن اما از خیلی مشکلات در دلم خبر ندارن و هرگز بهشون نگفتم که ناراحت بشن و یا به اشتباه منو قضاوت کنن
تنهایی جنگیدن همیشه ازارم میداد همیشه یک خلایی رو در درونم حس می کردم که کاش یک نفر بود حداقل باهاش صحبت می کردم تمام انرژی های منفیم تخلیه میشد
دریغ از یک فامیل ،یک دوست ، یک نفر . هیچکس نبود .
بعد پشت سر گذاشتن هر طوفانی در زندگیم بیشتر به بودن کسی احساس نیاز می کردم
ولی تنهایی همیشه قسمت من بوده و هست .