و زن داداشم هر روز زنگ میزنن خونمون مسخره بازی در میارن. یا پول میخان.
یا میگن میخایم جدا بشیم. همش اعصاب مادرم رو خورد میکنن. خواهرمم ک بدتر.
اون ک طلاق عاطفی داره کلا. همینجوری زیر ی سقف با دامادمون ب خاطر بچه ش
زندگی میکنه. مادرم هیییچ رغبتی برای زن دادن من ندارن. حتی امروز بهم گفتن
زن نمیخای. برو پولات جمع کن. دقیقا همیمطوری گفت
تو بودی ناامید
نمیشدی؟؟ تو خودت درسته سنت بالا بود زن گرفتی ولی حداقل امید داشتی مادرت
میرخ خواستگاری برات. این خیلی مهم بود. ی امیدواری داشتی. ولی من چی؟ من
به چی دلم خوش باشه؟؟
ی نفری ی حرفی زد بهم با اون حرف دل خودمو خوش
کردم. اونم اینکه مگه قراره همه ازدواج کنن؟ شاید واقعا قرار نیست منم
ازدواج کنم. پس بهتره خودمو ناراحت نکنم.
ولی خب نمیشه ازدواج رو فراموش
کنم. نمیشه. از درونم میل به جنس مخالف می جوشه. دست من نیست. از طرفی هم
وقتی محتلم میشم از خودم خجالت میکشم. اعصابم خورد میشه. احساس بد تمام
وجودم رو می گیره. ۱۶ ساله از سن بلوغم می گذره.۱۶ سااال...
هفته بعد ازمون زبان دکترا دارم. نخوندم. مود خوندنم نمیاد. استرس ش رو دارم. اگه نمره زبان نیارم فکر کنم اخراجم کنن. این سری میرم امتحان میدم اگه نمره نیاوردم باید دفعه بیشتر بخونم. کارهای اعتبار بخشی بیمارستان هم هست. همش استرس داره. کارهاش سخته. واقعا کار فکری سخت تر از کار یدی هستش. خیلی سخت تر...
مدیر بیمارستان مون اصلا پیداش نیست تو بیمارستان. این چه وضعشه. بیمارستان ب حال خودش رهاست. اصلا نمیتونم برم باهاش صحبت کنم. اقا ساعت ۱۲ ظهر میاند هر موقع هم که میاند چهار نفر با خودشون میارند توی دفترشون اصلا نمیشه باهاشون حرف زد. هر موقع هم میرم پیششون تا پنج دقیقه حرف میزنم شروع میکنن نیم ساعت تلفن صحبت کردن. ینی چی؟؟ طرف دکترا شیمی داره شده رییس بیمارستان ما. خب این فین بی تقوایی هستش. حالا ینی مذهبی هست و انگشتر و ریش و سبیل. بابا جان تو بی تقوایی اقای دکتر فلانی. بی تقوا. کسی ک توی پستی تخصص نداره ولو متعهد باشه ینی بی تقوا. این اقا رییس دوتا دانشگاه ازاد استان اصفهان. هیئت علمی دانشگاه ازاد فلان شهرستان و رییس بنیاد خیزیه توی اصفهان علاوه بر رییس بیمارستان ما هست. من نمیدونم چجوری هندل(handle) میکنه این همه پست رو. اخه چقدر طمع؟؟ چقدر حرص؟؟ بابا جوونهامون بیکارند بسه دیگه. خجالت بکشید. چندتا چندتا پست میگیرید. این چ وضع مملکته.