ترس و تمایل همزمان نسبت به بزرگ شدنه. با نگاه ِبه گذشتهم هی به این نتیجه میرسم که روزای خوب هرچی که بود تو همون روزای کودکی و نوجوانی بود و ازینجا به بعدش یه بند سختیه و از طرف دیگه نمیدونم چه دردیه که هی میخوام فردا و فرداها برسه و فک میکنم باز شدن این گره ِکور ِسختیا به دست ِمبارک ِافزایش سن و بزرگ شدنه. از همون بچگی گیر ِدیروز و غرق ِفردا بودم .. دریغ از لحظه ای درک ِامروز.