هر کی دیگه ای بود اینطوری ریکشن نشون نمیداد یادمه همون ادم کاری کرد که خرد شدم اما بازم صبور بودم مثه خودش نتونستم رفتار کنم یادمه وقتی عذر خواهی کرد ازم بابت هر چیزی که سرم اورده بود وقتی منتظر کلمه ی بخشیدم بود حرفی نزدم تنها ادمی که هنوز نبخشیدم همون ادمه ادم کینه ای نیستم ولی نمیتونم ببخشمش یادمه ی نَفَر دیگه هم میگفت هر اتفاقی که بیوفته من فقط تو رو باور دارم یادمه اونم گذاشتو رفت باورت نداشت به من همون فرد وقتی ازم معذرت خواهی کرد دیگه ساکت نشدم بهش گفتم گفتم از من ی ادم بی اعتماد درست کردی صد ها بار معذرت خواست اما به چه درد من میخورد اون روزا هیچوقت دیگه برنمیگشتن هیچوقت نتونستم مثه خودشون باهاشون رفتار کنم تنها ناراحتی که درباره ای مسئله دارم اینکه چرا این ادمای عوضی میان تو زندگیم کی اینقد خودشون تو دلم جا میکنن کی اینقد تونستن عوضی باشن اصن اونا همون ادمان خیلی وقت گذشته طول کشید تا کنار اومدم با خودم کنار اومدم با زندگیم ربطی به سنم نداره چیزایی رو تجربه کردم که ی دختر تو اون سن نباید تجربه میکرد بهو بزرگ شدم یهو همچی خاکستری شد بهم گفتی خودتو باور کنم یا نوشته هاتو من بهت میگم نوشته هامو میتونی از نوشته هام بفهمی خیلی باید داغون باشم که بخوام وقتی باهات حرف بزنم وسطاش گریه کنم ادمی نیستم که بخوام جلوی کسی گریه کنم چون میدونم میدونم همه مشکل دارن دلیلی نداره بخوام اونو برای همه روشن کنم فقط دلم خواست یهو این حرفا رو بزنم احساس خفگی میکردم