، اونقدر بد که من دو سال تلاش کردم تا با دعا و قانون جذب و کائنات و اینجور چیزا بتونم ببخشمش و فراموشش کنم  ، بلاخره بدیشو فراموش کردم ، آروم شدم ... خودشم فراموش کرده بودم

کلی هم تلاش کرد منو از چشم عزیز دل بندازه ... یه ضربه ی بزرگ هم به زندگی و روح و روان من وارد کرد.

چند روز پیش اون خانمی که بهم بدی بزرگی کرده بود توی بازار دیدم ، بیتفاوت بهش داشتم رد میشدم که اومد سمتم و در حالیکه صورتش پر از اخم و تنفر بود ، یه لحظه حس کردم میخواد بهم تنه بزنه و رد بشه که من دو قدم به سمت چپ رفتم و از کنارش رد شدم 

دوست مشترکمون گفت چکار کردی طرف انقدر عصبانی شده میگه من رفتم سمت اپیزود نگاش کردم ولی اون حتی سلام نکرد از بس بیتربیته و رفت ! 

ببینید چقدر شارلاتانه ! میخواست به من تنه بزنه که عقده ی دلشو بریزه ولی چون من فهمیدم و حیله ش نگرفت عصبی شده ، بیشترم از این که من از اون 7 سال کوچیکترم و ضایعش کردم. 

توقع داشت تنه بزنه و من برگردم که شروع کنه به توهین و عقده هاشو خالی کنه اما وقتی دیده من بیتفاوت رد شدم و رفتم انقدر عصبی شده که نگو و نپرس ! حتی مثه خودش اخم نکردم حتی نگاشم نکردم انگار که وجود نداره

باورتون میشه اگه بگم این خانم ، شوهرش یه پزشک پولدار و پر نفوذ و معروف هست توی این شهر ؟ اقامت دایم کانادا دارن و بهترین زندگی اما خودش شبیه غربتی هاس سر و وضع و فرهنگ و رفتارش ، حتی از دعوا و توهین و فحاشی توی جمع هم هیچ ترسی نداره  ... 

ولی الان که اینا رو نوشتم همش توی دلم یکی میگه کاش با مشت میکوبیدی توی صورتش ! 

ولی خب اگه یکبار دیگه تکرار بشه به بدترین شکل ممکن توی خیابون میگیرم میزنمش ! اگه کلیپ دعوای دوتا خانم وسط خیابون دیدین توی فضای مجازی بدونین منم که خون جلو چشامو گرفته