حال خودش رو چه طوری خوب میکنه ؟ چیکار میکنی برای فراموش کردن راهی چیزی ؟ هرکسی خواست انلاینم توی چت قسمت پایین وب بیاد بگه
حال خودش رو چه طوری خوب میکنه ؟ چیکار میکنی برای فراموش کردن راهی چیزی ؟ هرکسی خواست انلاینم توی چت قسمت پایین وب بیاد بگه
خیلی دوستش دارم،براش می میرم،ولی گاهی آنقدر از دستش دلم میگیره،که حد نداره
تنها چاره ،این جور موقع ها گریه است....
انگار با گریه نجات پیدا می کنم
ولی گاهی نمیشه راحت گریه کرد و خالی شد ،تازه باید پاسخگو باشی به بقیه عه.....
، گاهی اوقات سر پروژه مشکلاتی پیش میاد یا شخصیت های خاصی اعصاب آدم را بهم میریزند، آنجاست که جمله معروف تو یادم میاد ، خوب بودن و بخشش دیگران ، یادمه همیشه میگفتی ببخش اونایی که خطایی از اونا سر میزنه ، خوب بودن را برام به یادگار گذاشتی و خودت رفتی که رفتی مهربانم، قبل از هر تصمیمی چه خوب میشد همه انسان ها اندکی فکر میکردند و بعد تصمیم میگرفتن ،بعضی تصمیم ها می تواند مانع پیشرفت شود و بعضی ها برعکس ، سعی کنیم تو زندگی تصمیمی نگیریم که باعث تخریب و نابودی دیگران بشود، مرسی که خوب بودن را بهم یاد دادی ، دلتنگم و تا کی خدا داند!...
امروز فرصتش پیش اومد و گفتم :)
+میخوام بگم همه خواسته هامون امکان پذیره.
، ولی خب حالا که مجبورم میکنم ..البته از بیرون غذا گرفتم روزا اول ولی بعدش دیگه گفتم دختر باید درست کنی دیگر ..امشب یه خورشت مرغ درست کردم ینی دارم میپوکم خیلی خوب شده بود ..اصن سر دلمه ...فردا کم بخورم...
یه بار از حاله خوبم بنویسم
بنویسم ک وقتی دیدمش ضربان قلبم رفت بالا
قلبم اومد دهنم
بنویسم ک برا اولین بار برا خندیدنایه ینفر ضعف کردم
تو اون تاریکی چشم تو چشم شدیم
فقط ک حیف ک تاریک بود
شاید اینا نشانه های عاشق شدنه
هرچی باشه دوس دارم این لحظه هارو
این روزایه من حالروز یه دختر14 سالس ک ک وقتی بهش هم فک میکنم قلبم خودشو میکشه :)
من به عنوان کارگر ساده استخدام شدم. و قرار بود در انبار شیفت شب هم کار
کنم. اما با توجه به توانایی های خودم ، شانس داشتن رییس خوب، به عنوان
مسئول انبار Spare Part انتخاب شدم و کارم فقط شیفت روز بود. حالا به
Maintenance Engineer و Process Engineer کمک میکنم. لپ تاپ دارم. سیستم
کار اینجا بسیار یا ایران متفاوت است. همه چیز شفاف است. افزایش حقوق
برابر با افزایش مسئولیت و دردسر هست. شاید در اینده در یکی از این دو فیلد
مهندسی کار کنم.
کوچیکترین صداها رو هم میشنوم. همیشه اذیت میشدم بابتش. امروز که چهره واقعی بعضیا رو شناختم به لطفش، خیلی دوستش دارم...
..نزدیک خونمون که بودم یه ماشین از پشت سرم
خیلییییییییی بوق میزد:\منم گفتم وللش هیچ واکنشی نشون ندم وهمینجور ساده
داشتم راهمو میرفتم یهو ماشین داشت نزدیکتر میشد باخودم گفتم واایییی این
دزده ومیخاد منو بدزده الانم براش وقته خوبیه چون هیچکسی توی خیابون نیست
وسر ظهر وهمه هم خوابیدن:// هیچی دیگه اون لحظه توی فکرم هیچ چیزی جز فرار کردن نبود:\\\ منم یه پامو گذاشتم جلو یه پامو گذاشتم عقب مثل این آدما که توی مسابقه های دو هستن هیمونجوری یعنی:\\\\\ فرار کردم داشتم میمردم از تررررس-_- ماشینم همش میومد دنبالم هرجایی که میرفتم.رسیدم دم خونمون وقتی خونمونو دیدم انگار بهم طلا داده بودن از خوشحالی:| اون ماشینم هم اومد دنبالم تا دم خونمون منم وقتی دقت کردم به ماشینه دیدم داداشمه:\\\\\\\\\\\\\\ 0_۰ گفتم ای بابا تویی که ...داداشم گفت ترسیده بودی نه؟؟؟؟و زد زیر خنده:/ گفتم هههههه من؟؟؟من وترس؟؟؟نه بابا ترس کجا بود داداشمم گفت عه اها باشه ویه خنده ملیحی بهم کرد'-' + بگم
چرا ترسیده بودم از کوچه وخیابونو ماشین؟؟چون که برای اولین باااار
تنهایییی از خیابون رد شدم میفهمی تنهایییی:\آره داداچ اینجوریاس .. + اینم
بگم چرا به داداشم دروغ گفتم که نترسیده بودم؟؟چون نمیخاستم داداشم بفهمه
که یه آبجی ترسو وبزدل داره:\آره حاجی اینم اینجوریااااس
انگار هر تکه مو جایی ,جا گذاشتم .باید جمع شون کنم و بذار مشون سرهم و خودمو دوباره بسازم .
نیاز دارم که حرف بزنم .بسیار حرف بزنم و از این حجم سنگین درونم کم بشه .ازین بی قراریها ..
فرصت کمی دارم ..اندازه یک قدم تا مقصد وبه همون اندازه تا ناامیدی ..
پ ن:عاشقانه ها همینش غم انگیزه .بعد از عشق رسیدن به فراغ .خدا صبرت بده