برای تاییدیه تحصیلی اومدم دانشگاه

.بعد ده سال

حتی در و دیوارم غریبه ن چه برسه به ادما

اتنها خبری ام که امروز گرفتم این بود که آرش زن گرفته..

ایشالا خوشبخت بشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

کودکان را مجبور به بوسیدن و بغل کردن نکنید

.اگر در رودروایسی قرار گرفتید به دیگران توضیح دهید چرا این موضوع برای شما اهمیت دارد .

با مهربانی از کودک خود بپرسید :

آیا دوست داری دست بدهی یا نه؟

آیا دوست داری روبوسی کنی یا نه؟

پرسیدن این سوالات از کودک حس امنیت و احترام و اعتماد به نفس میدهد.و باعث میشود کودک دریابد حریم خصوصی دارد و مهارت نه گفتن در شرایط مختلف را یاد بگیرد.

این موارد در پیشگیری از آزار جنسی کودکان بسیار اهمیت دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

به عشق تو اولین نگاه اعتقاد دارین ؟


تو اولین نگاه عاشق دخترک قالب وبلاگم شدم 

تو حال و هوای خودش خوشه...

کاری که من تو کل زندگیم انجام دادم و میدم

 

+خیلی دلم میخواست که از شخصیت چند سال پیشم که این وب رو ساخت فاصله بگیرم

+قالب قبلی رو خودم دیزاین کرده بودم

+ولی دیگه به روحیاتم نمیخورد

+پس هپی برد دی نیو وبلاگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

از شهرستان مهمان دارم فکرش را بکنید

 . دوست دوران سربازی همسرم . با دخترش زهرا مهمان ما هستند.چند وقت پبش  همسر م برای گرفتن مدرکی در شیراز وارد اداره ای می شود وداستان از همانجا شروع می شود و حالا دو دوست همدیگر را پیدا کردند و این دو روز گاهی از دوره سربازی حرف زدند بیشتر از پادگان کازرون یاد کردند...بعد گاهی از دوران سربازی همیشه فکر می کنم مردها از دوره سربازی غلو می کنند از کاه کوه می سازند و انگارجهان آماده شده تا این ها بسازند...اما وقتی به هر دو نگاه می کنم انگار تابه حال سرمان گرم بود و حواسم پرت نعمتی است کسی را کنارت داشته باشی که یاد آوری کند سخت بود اما زندگی را باید زنده نگهدا شت/.این که همه زندگی نه در گذشته بوده نه در حال بلکه گل ها وو شکوفه های ست که قرار است هر روز ثمر دهد مثل من که باید میز صبحانه را برای صبح بچینم .

همین روزها که من منتظر بودم ...تا دوستی را در تهران ببینم . خب نشد. گاهی قسمت نیست من هم تسلیمم ...

یاد گرفتم از ته  دل بگویم راضیم به رضای خدا!

.

 

چاره ای نیست گاه دلت برای کسی تنگ میشه و نمی توانی حتی تا قسمتی به او نزدیک بشی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

چند سال قبل رفتم تهران

 و با آدرسی که داشتم اداره تامین اجتماعی را پیدا کردم تا امور اداری مربوط به استراحت پزشکی همسرم را انجام دهم.


 

ساعت کاری که شروع شد و فرمهای مربوطه را تکمیل کردم ، برای یک تاییدیه باید به شرکت مورد نظر مراجعه می کردم تا تاریخ شروع ( ورود به مرخصی) و اتمام ( بازگشت به کار) را طی یک مکاتبه از شرکت به تامین اجتماعی اخذ و تحویل دهم.

یک نکته: در مکاتبات اداری تاریخ ابتدا و انتهایی که قید می شود دقت کنید در بین این دو کلمه " تا " با کلمه " الی " متفاوت است.

مثلا" از تاریخ 1/3/98 تا 10/3/98 یعنی 9 روز مرخصی و شروع به کار 10/3/98 می باشد ولی اگر نوشته شود از تاریخ 1/3/98 الی 10/3/98 یعنی 10 روز مرخصی و شروع به کار 11/3/98 می باشد.

به هر حال تا نامه ی تاییدیه گرفتم و با پیک موتوری خود را به تامین اجتماعی رساندم ، ساعت کاری در حال اتمام بود و نامه نگاری ها و چک بانکی نوشته شد و برای آخرین مرحله باید این چک با نامه به دبیرخانه می بردم تا شماره و تاریخ در آن قید شود که بتوان آن چک را وصل کنیم.

در این جا ساعت کاری تمام شد و مسئول دبیرخانه سیستم را خاموش و اصرار های من درخصوص ثبت نامه به جایی نرسید و هرچه خواهش کردم که اگر این نامه ثبت نشود من و خانواده ام و یک خانواده ی دیگر باید امشب را در تهران بسر ببریم و چون جایی نداریم برای ما خیلی سخت و مشکلاتی به همراه دارد ، فایده ای نداشت که نداشت و مسئول مربوطه رفت که رفت.

در این حین که خیلی ناامید شدم ، یک لحظه فرد دیگری از همکاران ، من را صدا زد و گفت من صبر می کنم تا نامه ی شما ثبت شود و سیستم را روشن کرد و پس از ثبت ، نامه را تحویل من داد.

قبل از خداحافظی به اوگفتم که ما همدیگر و نمیشناسیم و به احتمال زیاد شما هم هیچ گاه به من برخورد نخواهید کرد تا این لطف شما را جبران کنم ولی این رفتار شما برای خود من چندین بار اتفاق افتاده که با اندک کمکی از طرف من مشکل یک شهرستانی را حل کردم که او مجبور نشود شب را در شهری غریب با هزینه های زیاد تحمل کند و به یقین ایمان داشته باش که در جایی که فکرش را نمی کنی کسی پیدا خواهد شد که مشکل تو را حل کند.

همیشه برایش آرزی خیر دارم و به این ضرب المثل ایمان دارم که

تو نیکی می کن و در دجله انداز

که ایزد در بیابانت دهد باز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

بعضی اوقات ادم درس های عجیبی از زندگی میگیره

شاید دردناک و تلخ باشه ولی واقعیت که خیلی وقته چشماتو روش میبندی چون دوست نداری باورش کنی !!

 

حالا باورش کردم چشمامو باز کردم اره دوست تو نبود !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

من هیچ حیوانی رو دوست نداشتم.

.تا یک ماه،چهل روز پیش!

امروز والان چی؟

برای پرنده ای چندین کیلومتر دورتر از خودم اشک می ریزم!

قربون صدقش میرمو براش ویس میفرستم..

اونم گوش میده وصاحبش میگه که آروم میشه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

مثل همیشه من با خوابم درگیری دارم

. زیاد میخوابم بد میخوام اعصابم خورده! خوشم نمیاد اینجوری باشم اصلا. اه

 

دارم کتاب خودت باش دختر رو میخوندم. هنوز پنج فصلشو خوندم و احساس میکنم ک خیلی روم تاثیر گذاشته.حس بهتری دارم نسبت ب خودم و اعتماد بنفسم بالاتر رفته. انگار خودمو بیشتر دوس دارم.برای خودم احترام بیشتری قائلم. هرچند با اون مورد خواب م مشکل دارم اون قضیه ش جداس
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

یه شونه داشتم که خیلی ازش راضی نبودم

، زیادی بزرگ و خشن بود ولی به هر حال ازش استفاده میکردم. چند وقت پیش رفتم سفر، از سفر که برگشتم دیدم شونه نیست. توو اتاق هتل جا گذاشته بودمش. رفتم یه شونه دیگه خریدم، این یکی خیلی بهتر بود خوش دست بود اندازه اش مناسب تر بود خیلی از خریدش راضی بودم...
چند روز پیش که کوله پشتیمو می گشتم شونه قبلیم توو یکی از جیباش پیدا شد، یه نگاهی بهش انداختم: بد شکل تر و نامناسب تر از قبل به نظر میومد. 
با خودم فکر کردم اگر این شونه گم نشده بود ازش همچنان استفاده میکردم و به فکر خریدن یه شونه جدید نمی افتادم! بهش گفتم مرسی که گم شدی!
گاهی از دست دادن چیزی که داریم باعث بدست آوردن یه چیز بهتر میشه...سخته می دونم... ولی با دلتنگیش کنار بیاید، توو پیچ بعدی یه اتفاق بهتر منتظرتونه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

اوایل همه چیز خوب پیش می رود

.آنقدر خوب که شور وشعفی در تمام وجودت ریشه میگیرد گوی جان تازه ای در تو پدیدار است و خود بیخبری.اما پیش می رود.عادی میشود.صمیمی می شود وتکراری.مانند گذشته نیست و تن تو سنگینی وجودی را حس میکند که با او بیگانه گشته است. و اینجا مختصاتی است که ادامه دادن بسته به همان پی و ریشه ی فرو رفته در عمق جان و تن ات است.بی آن ممکن نیست.نمی شود.و اینجاست که حسرت می آید به همان اوایل که دور بودی و مشتاق.اکنون گفتن هر حرف ساده برایت سرگیجه ای است که سیاه میکند چشمهایت و بند می آورد نفست را.اینجاست که دیگر خود نیستی و پابندی به آن.اگر آن رهایت کند،باز دلتنگی ولی رها و اگر سر بدواندت،سرگشته ای و حیران. اما من به او گفتم و سرم گیج رفت.بعد از کلنجار به او گفتم و به او گفتم.بقیه اش اهمییتی ندارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم