از اون دوشنبه لعنتی... 

برات نوشتم چیزی شده دیشب ساعت دو شب تماس گرفته بودی ؟ 

- نوشتی : ببخشید خواستم بزارم گوشیم رو تو جیبم دستم رفت روش 

نوشتم فدای سرت فقط نگران شدم 

نخوندی !! 

بازم نوشتم نخوندی !!!! پرسیدم قهری ؟ نوشتم این ادا اطفارها چیه ؟ تو که میدونی فردا امتحان دارم ؟؟؟

نخوندی !!؟ 

نوشتم نگرانم !! نخوندی !! نوشتم تو رو خدا یه چیزی بگو ...

نوشتم و نوشتم و کل روز رو نوشتم 

دیگه شکی نداشتم یه اتفاقی افتاده 

من تو رو میشناسم ! تو آدمی نیستی که روز قبل از امتحان من کاری کنی که حواسم پرت بشه ...

ولی بازم منتظر موندم گفتم بالاخره یه خبری میشه چون تمام پیام ها بهت میرسید ولی خونده نمی شدن