نبودی ببینی اونی که طاقت دیدن لرزیدن چونه هاش رو نداشتی چطوری اشک ریخت تمام پنج ساعت تا به خونه رسید ...

دست هات کجا بودن که اشک هاش رو پاک کنن ؟؟

کجا بودی که باز بهش بگی دنیا رو خراب میکنی اگه یه قطره از اشک هاشو ببینی ...

نمیدونم چند ساعت بعد از رسیدن به خونه گریه کردم تا خوابم برد ...

همون شب اولین کاری که کردم پول انتقال دادم برات به امید اینکه بتونی بهم زنگ بزنی 

شنبه اولین کارم این بود که نامه نوشتم و سریع پست کردم تا بهت برسه و بهم خبر بدی 

بدترین روزهای عمرم ...