تا لحظه ی آخر منتظر بودم که بهم بگی نرو.گفتم میترسم اما حتی دلداریم ندادی.من خیلی درد کشیدم.اما دیگه تصمیمم رو گرفتم که همه چی برای ما تموم بشه.بعد از اینهمه استرس و ترس دیگه برنمیگردم به روزای قبل.میدونی من دیگه هیچوقت اون لیلای قدیمی که جونش رو برات میداد و هرکاری میخواستی میکرد نمیشم