. خوبه. نزدیک به دانشکده. نزدیک به سلف. هر شب میرم مسجد دانشگاه نمازم میخونم. صبح زودها ب یمن ساعت تلفن میثم(هم اتاقی م) برای نماز صبح پا میشیم همگی!

از میثم گفتم. خوبه یک خط در موردش بنویسم. پسر عجیبیه. ۳۳ سابه شه و مجرد. دانشجو سال سه دکترا. بسیار فعاله. اهل نماز شب. نماز صبح اول وقت‌. نه صبح میره پژوهشکده و ده شب میاد خوابگاه. وقتی میاد هم میره باشگاه. دیر شام میخوره. الان داره شام نون و ماست میخوره. صبحم هم دیر بیدار میشه. وقتی هم که توی اتاقه مشفول مطالعه س. حتی با خوردن غذا هم کار انجام میده! پسر خوب و پر انرژی و با انگیزه ای هستش. اهل لاهیجان! لهجه شمالی هم داره. ازش امید میگیرم.

حقوق شهریور ماهم رو نریختن. چون ساعت پر نکردم. با استادم حرف زدم ولی فایده نداشت.مهم نیست. دارم زبان میخونم. هفته بعد باز امتحان دارم. این بار بیشتر خوندم....

سه شنبه ای که گذشت چنان درد سنگ کلیه گرفتم ک رفتم بیمارستان. مسکن بهم داد. ولی خیلی درد تحمل کردم. فهمیدم هیچ چیزی مهم تر از سلامتی نیست. سلامتی نعمت پنهانی هستش. باید قدرش دونست.الان بهترم و فکر میکنم سنگم دفع شده. هر چند ک بهتره یک سونوگرافی برم.

این ترم ارائه زیاد داریم. استاد هشتاد صفحه داده ارائه بدم پس فردا. هشتاد صفحه انگلیسی! سخته. ولی اماده کردم اسلایدهاش‌.

باید بلو پرینت پایان نامه م رو بنویسم تا اخر ترم.  erea موضوع م رو پیدا کردم. Safty patient.این موضوع و حیطه پایان نامه من هستش‌.

تا امروز با خانم م در ارتباط بودم تلگرامی ک مادرشون تماس گرفتن باهام و دعوام کردن که چرا به دخترشون پیام میدم. منم تصمیم گرفتم دیگه پیام ندم. من هنوز اون دختر خانم رو میخام. ولی مادر و خواهرم مخالفند هنوز.