۳۳۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

تنهایی میدونی کی خوبه ؟


وقتی که از خودت راضی باشی وقتی که از کارهایی که تو زندگی کردی 

خوشحال باشی و بهشون افتخار کنی و حالا بخوای به خودت تایمی برای

ریکاوری بدی

ولی الان برای من تنهایی مثل سرطان میمونه، نمیتونم باهاش مواجه شم

دارم ازش فرار میکنم ولی بیشتر و بیشتر گرفتارش میشم

تنهاییم داره مغزمو میخوره داره روانمو به بازی میگیره و کاری باهام میکنه 

رو به چیزایی بیارم که فقط منو بیشتر تو باتلاق فرو میبره

لعنت! لعنت به این اوضاعی که خودم ساختم

لعنت به من اگر درستش نکنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خدایا تو که میدونی من از تاریکی میترسم

 وقتی  بمیرم توقبر ازتنهایی وتاریکی میترسم

اثلا چرا مارو آفریدی؟ باز میمیریم؟

خدایا خیلی این روزها دلم میخواد بیشترکنارم باشی 

نمیفهمم حالم چیه؟

ازوقتی گوشی خراب شده دوست داشتم بتو نزدیک تر بشم اما.....

دوست دارم باهم به یک جای دنج مثل کافی شاپ میرفتیم 

سکوت بینمون بودو سکوت 

هییییییییییییییییییییییییییییییییی خدایا 

بیا برام چای بریزو منوبه خونه ات دعوت کن........

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

این چاق شدنم روی اعصابمه...


دراز میکشم به پهلو شکممو کامل حس میکنم که گنده شده

شلوار میپوشم پهلوهام میزنه بیرون

حال بهم زن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

کاش میشد جیغ زد و خالی شد


نه مثل منه درمونده دلمو تو بغلم مچاله کنم و آروم اشک بریزم و جیکمم درنیاد..

کاش مامان بفهمه بی رحمیش داره نابودم میکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امشب یه پیراشکی خوشگل درست کردم

 و با نوشابه ای که یکمی یخی شده بود خوردیم . دلم میخواد اون لحظه های شام هی تکرار می‌شد واقعا حال داد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

هر روز که می‌گذرد ، از چیزهای بیشتری می‌ترسم

. ترس از دست دادن و رها شدنم را کنار گذاشته‌ام و به هر نحوی که می‌شد خودم را به قدر کافی قوی کردم که از گذشتن از آدم‌ها نباید بترسم. 

دستت را گذاشته بودی زیر چانه‌ات که به چشم‌هایی که حالا گمان می‌کنی مهربان نیستند، گفتی«آدمی‌زاد هر چقدر دورتر باشد، عزیزتر است.»

نگاهت نکردم. ترسیدم. دست‌هایم را زیر میز در هم قفل کرده بودم و فکر می‌کردم این چیزی نبوده‌ست که می‌خواسته‌ام. نمایشی که توی ذهنم از پیش تعیین کرده بودم تمام شد. حالا دیگر نمی‌خواستم کسی باشم که رو‌به‌روی تو نشسته‌ست و مستاصل، از تو که فکر می‌کنی همه چیز را می‌دانی. سکه‌ای که ته جیبم مانده بود سه بار روی میز چرخاندم و هر سه بار، به یک بار چرخش، ایستاد. گفتم«آدمی‌زاد از عزیزش، از کسی که پیوند خورده روح و تنش با او، دوری نمی‌کند.»

خیرگی و بی‌تابی نگاهت می‌ترساند مرا. فضای اینجا تاریک است. نمی‌توانم خوب نگاهت کنم. چشم‌هایم می‌سوزد انقدر خیره باشم. خودم را اذیت می‌کنم که مدام می‌نویسم از آدم‌ها گله‌ای ندارم یا دیگر کسی را دوست ندارم. خودم را اذیت می‌کنم و تو دوست داری دور بمانم که دوری زیبا می‌کند آدم را. چه کار کنم تا بتوانم دوست بدارم؟ تو خوب می‌دانی من برای دوست نداشتن، زیادی کوچکم. ولی چه کار کنم؟ تنهایی بی شرمی دارم. نمی‌توانی تصورش را بکنی چطور دارم آبروریزی می‌کنم. 

می‌نویسی غم کودکانه‌ام را دوست داری، وقتی هنوز برای دوستی‌های از دست رفته اشک می‌ریزم، اما کدام غم؟ 

احساس می‌کنم هر چیزی بهایی دارد، و من، پیش‌ترها بهایش را پرداخته‌ام و حالا می‌توانی بی ذره‌ای انزجار برایم بگویی آدم هر قدر دورتر باشد، عزیزتر است. مدت‌هاست در جواب همه چیز، همین را می‌نویسم. 

شاید یک نفر، یک روز، در جواب برایم چیز بهتری بنویسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

میدونی این وضعیت قرار نیست درست شه

. ما امروز باهم دعوا میکنیم سرش، من یه هفته شبا زود میام خوابگاه، باز دوباره یه شبی هست که دلم میخواد بیشتر بیرون باشم. حتی یه شبایی هست که ترجیح میدم تا صبح بیرون باشم. 

دلم میخاد یه جا گم و گور شم که به کسی جواب پس ندم. واقعا دلم میخواد از عالم و آدم چن صد هزار کیلومتر دور باشم واسه خودم تو جنگل زندگی کنم.

از یه ور دلم میخواد تو خوابگاه بپوسم که اصن این مسائل نباشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خوب یه خونه تکونی حسابی ام داشتیم


دیگ دیدم خ تیرس برا همون گفتم دلتون نگیرع روشنش کردم 

بنظرم ک بد نی قشنگ شدع :)

بعضی وقتا خوبه ی نفرو داشتع باشی ک با هاش اروم بشی بعضی وقتا ب شدت نیازع حالا میتون مونث یا مذکر باش هرکسی ی جور راحت دیگ

مرسی حانی قشنگم ک کنارمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خیلی وقت پیش داشتم براش حرف می زدم

، گفتم که می خوام فلان چیزو بخرم، پول ندارم. برگشت گفت: "عزیزم... می خوای من بدم؟" 

انــقــــدر عصباااانــی شدممممممم

گفتم: "با خودت چی فکر کردی؟ یه کاری می کنی دیگه هیچی از زندگیم برات نگم" کلی هم عذرخواهی کرد ولی دیگه از حسرتام براش نگفتم. من دختری نیستم که ترفند به کار ببرم از بچه مردم پول بکشم. چیزی که همیشه ازش می خواستم هدیه ایه که با میل خودش باشه. نه اینکه من بگم!

هیچوقت یادم نمی ره. راستش از خودم بیشتر ناراحت شدم. این لحن و این حرف... هرچی فکر می کنم به هرکس اینو می گفتم، همینو جواب می داد.

گاهی حس می کنم تو بعضی موارد هیچوقت بزرگ نمی شم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

کاش می‌شد این حالم رو فقط برای یک نفر ..

. فقط یک نفر تعریف می‌کردم و جیغ نمی‌کشید ...

* دقیقا همون وقت‌هایی که شدیدن نیاز به کسی دارم، شده در حد قطره‌ای، با دریغ مواجه می‌شم ... 

* در قلبم فقط صدای زوزه‌ی گرگ می‌آید .‌‌..

* عمق همه چیز و همه کس تاریک است ...

* یحتمل عمق خورشید هم تاریک است ...

* این‌قدر در توی صورتم بسته مونده که ترجیح می‌دم دری رو نکوبم ...

* چرا اون تصویر این‌قدر برام جذاب شد ... ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم