میدونم پست تکراری ایه. ولی کی گفته تکرار بده.

مهمترین کار، روانشناس شدن و ویزیت رایگان یا ارزان اقشار کم درآمده یا مهمترین کار اصلاح ساختارهاییه که آدم هارو کم درآمد و روانی میکنه؟

ساختارهای اقتصادی فقر افزا.ساختارهای آموزشی مخرب.

فنلاند بیشترین ریت تولید دانشمند رو داره. چرا؟ وقتی بررسی میکنی میبینی نمره و امتحان رو حذف کردن. به جاش علاقه و ترغیب به علم رو افزایش دادن.

یا درباره اقتصاد و معیشت. شما مدام بزرگترین دغدغه ت پول درآوردن برای معیشت خودت و خانواده ت باشه و دوشیفت کار سنگین بکن؛ اونوقت ببین چقدر روانت سالم میمونه. تازه اگر توان تشکیل خانواده رو داشته باشی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

راستش جدیدا یه فوبیای جدید گرفتم

اونم خوابیدنه :/ می ترسم بخوامو هر چی تو بیداری به دست اوردم خراب شه. مسخره است اما من واقعا از این قضیه می ترسم اکثر شبا تا شش صبح بیدارم چون از خواب می ترسم!

حالم خوش نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

روزای نکبتی رو دارم می گذرونم...!

نه تنها روحم بلکه بدنمم دیگه خالی کرده مریض شدم. از جام که بلند میشم سر گیجه می کشتم...!

کاش هیچ وقت دختر نبودم.

جایی که کار می کردم صاحب کارم بهم نظر داره. خیر سرش یه کار فرهنگیه مثلا... متنفرم ازش متنفرم از همه‌ی پسرای عالم متنفرم از همه اون عوضیایی که نمی ذارن ادم احساس امنیت کنه. زحمت شبانه روزی ۶ ماه من دستش گیره. خون خونمو می خوره وقتی می بینم پای کارم چه زحمتی کشیدم و اون عوضی داره زور میگه بهم.

کاش یه داداش داشتم الان می رفت وایمیساد تو روش تا میخورد می زدش...

حالم واقعا بده 

من خیلی می ترسم. خیلی می ترسم. خیلی می ترسم. خیلی می ترسم 

این قضیه رو حتی به مامانمم نمی تونه واضح بگم

خدایا به حق پنج تن خودت کمکم کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خب ساعت الان از چهار گذشته

و من همچنان بیدارم!

میخوام برم نماز بخونم

و شکرگزار خداوندگارم باشم! :))

دیدم تا الان بیدارم گفتم یه روزه هم بگیره! 😁

ریا نباشه البته :/

وای وای بچه ها

یه طرحی زدم رو سنگ

یه طرحی زدم

که اصن معرکه!

ینی همه ی طرح های دیگه

حتی اون پاتریکی که خیلی خوشم اومد ازش یه طرف

این طرح هم یه طرف!

هنوز تکمیل نشده و وقتی تکمیل بشه

دلم میخواد بهش عطر و ادکلن بزنم و بزارمش تو یه جعبه!

[جعبه ی کادویی چیزی مثلا]

شاید هیچوقت از خودم دورش نکنم

و شایدم با همون جعبه ی خوش بویی که داره تقدیم کنم به یکی!

تبلد کدومتون زودتره؟ D:

وقتی میگم عاشقِ این طرح و ایده شدم

ینی ببین عاشق شدم واقعا!

چقد این کار با سنگ با روح و روان آدم بازی میکنه

و چقد قشنگه الان اولِ صبحیِ من!

هی به طرحِ نیگا میکنم

هی چشام قلب قلبی میشه! 😍

خداوندگارا سپاس! 💜💜💜

[دلم نمیخواد بخوابم

و دوس دارم همینطوری ادامه بدم نقاشی کشیدن هارو

اما فکر میکنم دیگه مغزم قشنگ خوابه و ارور داده

و احتمالا اگه بیدار بمونم هم تا شب خیلی گشنم میشه

و بعید میدونم زنده بمونم! D:]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

تو وبلاگی گشت می زدم که اسم ِ معشوق طرف،نگار بود..

خوشگلی نگار گفتنش رو قشنگ حس میکردم..

اووم..من باید زنده بمونم

چون هنوز اونطورکه دلم میخواد صدازده نشدم

_نگار؟!

+جاان ِ نگار؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

دیشب خیلی استرس داشتم

خواب دانشگامونو دیدم ، تو سالن تند تند راه میرفتم و این دختره [ک] بهم گفت بیا کمکم کن امتحانمو باهم بنویسیم که وقتی برگشو نگاه کردم کلی سنجاق روش بود که رو برگه تکونشون میداد شبیه قلب میشدن کمکش کردم و امتحانشو داد و برگه رو تحویل داد ! به سمت سالن اصلی که میرفتم از گوشه ی دیوار [م] رو دیدم و فهمیدم که داره با [ر] حرف میزنه وارد ،نزدیک و نزدیکتر شدم که دیدم [ر] داره نگام میکنه ، تو خواب از سنگینی نگاهش نفسام داغ شده بودن تند تند نفس میکشیدم نمیدونم چیشد برگشتم قدم هامو تند تر برداشتم دور شدم ازش ،اونقدر نفسام سنگین و داغ و تند شده بودن که یه نفس بلند کشیدم و از خواب بیدار شدم ! رفتم دسشویی و یه آبی به صورتم زدم ، دیشب خیلی  سرم سنگینی میکرد رو تنم ، حالم بد بود ، کلی قول و قرار با خودم گذاشتم ، میخوام همشونو عملی کنم .میتونم من همیشه تونستم و اینبارم میتونم .دستام وقتی مدت زمان زیادیو بی حرکت میمونن سِر میشن و اذیت میشم .من نمیتونم واسه ادامه تحصیل بمونم اینجا هرچقدم که مشکل داشته باشم نمیتونم اینجا بمونم یادم نرفته چقد اذیتم میکنن هم استادا هم دانشجوا ، میخوام برم ادمای جدیدیو ببینم دنیای جدیدتر .اردیبهشت سال اینده اره تا اون زمان وقت هست ولی باید همت منم باشه .تو این سالا چقدر فعالیت داشتم زندگی چقدر سخت شده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

دیشب یک لیست کار نوشتم که باید تا آخر ماه انجامشون بدم

همه هم کار های سخت و طاقت فرساست.

مثل اتمام دوخت مانتوم که فقط آستیناش مونده، اتمام شال بافتنی که پارسال سر انداختم، دکتر دندون پزشکی که ازش می‌ترسم و...

امیدوارم همشون تیک بخورن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

میدانی خوب جـان...

هیچی اصلا ولش کن،این غیر مستقیم حرف زدن ها و تیکه و کنایه ها دیگه به حالمـون فایده ای نداره...کلا ولش کن...دیگه حتی مستقیم حرف زدن هم دردمونو دوا نمیکنه...اینم بذار پیش چیزای دیگه که خیلی وقته حالشـون مثل حـال منـه....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

نمی دونم قضیه از چه قراره

شاید تنها چیزی که بخوام اینه که برم یه بانک خیلی بزرگ رو بزنم ؛ اون قدر بزرگ که لازم نباشه دوباره بانک بزنم ، من حوصله این مسخره بازیا رو ندارم راستش. البته قبلا خیلی برام هیجان انگیز بود اما الان همون یه بارش برای تجربه کافیه.
فکر می کنم جذابیت یک سری چیز ها داره برام از بین می ره و ارزشش رو از دست می ده. این قضیه بدجوری من رو می ترسونه.
من آدم خوش شانسیم پس تا چند سال آینده یه وکیلی می شم که احتمالا معروف نیست چون من از شهرت بدم میاد اما تو کارش حرفه ایه و اصطلاحا نونش تو روغنه. وقتی یه پرونده تموم می شه یه پرونده دیگه منتظرشه.
اما قضیه این جاست که من همچین چیزی رو نمی خوام؛ نه که وکیل شدن برام هیجان انگیز نباشه و نخوام یه جوری به یه نحوی به آدما کمک کنم.
البته قول نمی دم از اون عوضیایی نشم که رشوه می گیرن و هیچ چیزی براش مهم نباشه جز پول جمع کردن در حالی که نمی دونه قراره با پولاش چی کار کنه. خب من نمی دونم قراره چند سال آینده چه جورآدمی باشم. همون طور که چند سال قبل تصور نمی کردم آدمِ الان باشم.
شاید هم ستاره بختم تا اون موقع بمیره و من یه نگون بختی باشم که دماغشم نمی تونه پاک کنه.

این جایی که وایسادم ، اصلا از گذشتم پشیمون نیستم و هیچ ایده ای راجبش ندارم. فقط راجبه حال و آینده سردرگمم.
زندگی کردن سخته ، می دونی!؟
فکر کردم که لازم دارم اون ویش لیستی که نوشتم و 200 رو رد کرده ، فکر کنم 207 تا آرزو نوشته شده توش رو از دفتر بکنم ، البته نندازمش دور ، نگهش می داشتم چون بالاخره 207 آرزوییه که من  یه زمانی می خواستم و ازشون خوشم میومده و می تونستم با ویش لیست جدید مقایسش کنم و تفاوت ها و شباهت های بینشون رو پیدا کنم.
بعد که بیش تر فکر کردم ، متوجه شدم چیزایی که قراره تو لیست جدید بنویسم ، همون چیزایین که توی لیست قبلی هست.
جهان گردی با فولکس واگن ، هم سفر (ترجیحا ژاویر ) ، فضانورد شدن و بلا بلا بلا ...
زیادی فانتزیه نه ؟! خودم به همین شک کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امروز دو کلیپ در موبایل دیدم که هر دو به طرز فوق‌العاده احساسی

گذر عمر و واقعیتی به نام مرگ پدرومادر را به مخاطب خود نشان می‌داد: کلیپ‌هایی با چاشنی آواز، انیمیشن و البته سوزوگدازی غریب.

تا دمِ گریه رفتم، اما بغض در گلویم ماند و در فکری عجیب فرو رفتم:

روزی که مرگ پدر و مادرم را نظاره کنم، چه حالی به من دست می‌دهد؟ آیا اصلاً می‌توانم تحمل کنم و کنار بیایم؟ دیوانه نمی‌شوم؟ افسردگی نمی‌گیرم؟

بعد به این فکر کردم که این زندگی لعنتی دنیا، همه‌اش مشکل و گرفتن از آدم‌هاست. به این فکر کردم که ازدواج، فقط تسلای کوچکی بر همین گرفتن‌هاست که دلمان کمی بیشتر خوش باشد به زندگی کردن در این دنیا که چند صباحی بیش نیست!

این روزها بیشتر از هر زمان دیگر، دلتنگ روزهای کودکی و بچگی خود هستم؛ روزهایی که مسئولیت کمتری در زندگی داشتم و دنیا را قشنگ‌تر می‌دیدم. روزهایی که پدرومادرم بسیار جوان‌تر از حالا بودند.

صبر بر مرگ پدر و مادر

سومین جلسۀ مشاوره که رفتم و این‌بار پدرومادرم هم حضور داشتند، مشاور حرفی عمیق و بسیار تلخ زد که در زندگی بسیاری از ما تکرار می‌شود و خواهد شد: حاضرم هر چه دارم بدهم که فقط یک ساعت پدرم به این دنیا برگردد.

به راستی حس می‌کنم دائماً در اندوه و ناراحتی‌های فردا و پس‌فرداها هستم! عیب است این ویژگی من و خوب می‌دانم که حتی در توصیه‌های دینی هم گفته شده که غم فردا را بگذاریم برای فردا! اما نمی‌دانم چگونه با این مسأله کنار بیایم که غصۀ هرروز را فقط برای همان‌روز بخورم و غصۀ فرداها را برای فردا بگذارم.

خیلی وقت است از ته دل نخندیده‌ام. خیلی وقت است دلم شاد نیست: مشکلات اقتصادی و فشارهای مالی یک‌طرف و این طلاق هم یک طرف دیگر.

راست گفتند زندگی یک دانشگاه است که فقط موقع رفتن متوجه می‌شویم نمرۀ چند گرفته‌ایم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم