یعنی هر وقت چنین حسی میاد سراغم یعنی هرچی در گذشته بوده رو فراموش
کردم ... هر وقت من چنین حرفی از دهنم در اومد لطفا بیاین بزنین تو دهن من
چند هفته اس پ میگه برا امامزاده صالح مادرم نذر داره و فلان .
نهم هم قرارع بره لیزر برا کلیه اش
گفتم
خا بریم . هفته پیش سر ناهار میگف غذا چی میخوااااااین بپزین؟ اقا تو
قراره بری ما باهات مچ شدیم ما غذا بپزیم؟ بعد تازه دخترشو نوه هاشم میخوان
بیان بعد منو پ جورشونو بکشیم؟ ما سر گنج نشسیم؟
پ گف حالا شاید بعدظهر رفتیم ... دیگه حرف نزد
دیروز
رفتیم خونه ی ما . ب مامان بابام گف شمام بیاین بعد رفت خونه ننش . ننش
اونجا مخشو شست و شو داد . شب اومده یواشکی بمن میگه مادرم بزنج میذارع تو
خورشت چی میپزی؟😐 من تا به امروز عمرم جور کسی رو برا پیکنیکش نکشیدم بعد
الان من خورشت بپزم ؟ حالا مامانم قبل گقته بود مرغ ببریم کباب کنیم منم
همینو گفتم ب اقای پ . بعد دیدم گوشیم زنگ میخوره پ برداشت ننه جونش بود
تلفتو ک قطع کرد پرسیدم چی میگف برگشته میگه مادرم میگه برنجو نگاه کردم
خرک کرده زنگ زدم برنجو هم بپزی بیاری . خرس قطبی پ تو این وسط چیکاره ای
؟
نقش شلغمو ایفا میکنی دیگه .
یکم اقای پ رو نگاه کردم گفتم خیلی خانواده ی باحالی هستین .
دیگه اینا رو ب مامان نگفتم شبر برگشتیم خونه هم با اقای پ حرف نزدم .
تزدیکای
۱۱ دوباره تلفن زنگ خورد بعله خرس قطبی بود برداشتم میگه برنجم خرک کرده
تو بپز خورشت رو میخدای چیکار کنی چی میپزی؟ اینجا میای میپزی یا خونه خودت
...یهو بگو همه کارا پای تو دیگه دیگه جدا جدا میگی .... گفتم من میرم
خونه مادرم اونجا یه چیزی درس میکنیم میاریم . اینو که گفتم خشک شد حرف نزد
... دیگه خدافظی کردیم
بعد اینکه اینا رو ب اقای پ گفتم ک شما از
اولم میخواسین کاراتونو بندازین گردن منو فلان یکم سعی کرد توجیه کنه ک نه
اینجوری نیس و اینجوری پیش اومده ولی من خر نیسم بعد هم قهر کرده رفته تو
اتاق .
هه
هه واقعا خانواده ی جالبین