ملت جالبی هستیم برای هر مشکلی ی راه حل ساده و آسون و طبیعی داریم

کفش بخریم اگه بزرگ باشه میگه این چرمه بعد ی مدت جمع میشه اگه تنگ باشه میگه جا باز میکنه.تازه کفش فروشها که از قدیم بودن حالا لباس فروشها هم میگن شسته بشه یکم جمع میشه و یا جنسش کشیه بعد  ی مدت جا باز میکنه ...  خودت بمال خوب میشه ... میخوردیم زمین داغون میشدیم میگفتن بزرگ میشی یادت میره.ازدواج میخوایم بکنیم میگن یکم که با هم زندگی و کل کل کردن خوب میشن.رانندگی رو میگن چند دفه که زد به درو دیوار یاد میگیره و خیلی و دیگه ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

بهترین اتفاق های زندگی ام ، در بدترین اوضاع برایم رقم خورد

وقتی که غمگین بودم و هیچ چیز جز غم نمی‌توانست مرا سوق دهد به سوی شناخت خودم از خود ، که هیچ چیز به اندازه غم مرا رشد نمی داد و بزرگ نمی کرد . گاهی فکر می کنم اگر این غم نبود ، من الآن در کجای این دنیا بودم ؟! آیا می توانستم بفهمم چه چیزی در من است ؟! 

نمی خواهم غم را آنقدر بزرگ جلوه دهم که شادی و شاد بودن را از یاد ببریم ، هرگز. غم و شادی لازم و ملزوم یکدیگرند می دانم . اما غم برای من موهبتی بود و هست برای شناخت خودم و فهم بودن و همین غم است که ویرانت می کند و از نو تو را می سازد . 

امیدوارم از غم بزرگ شوی و از غم رشد کنی ، میخواستم بگویم وقتی غمگین بودم بهترین داستان های عالم را می نوشتم ، وقتی عاشق بودم نیز با تمام وجودم می دویدم در این راه که بخشی از آن را می شناسی ، حقیقتا  غم آنقدر هم بی فایده نیست ، لازم است ، گاهی خودش مرهم است و راهنما . گاهی تسلی بخش است . همه اینها هست اگر آن غم ، واقعی باشد و نه مثل پوشاک مد باشد ، غم مثل شعر برای شاعر است ، خودش باید بیاید و خودش باید در جان بنشیند و صیقل دهد آن سیاهی‌ها ی وجود را و شفاف کند آدم را و شفاف می کند تو را با خودت و از آن پس زیبایی است دیگر همه جهان و شادی از جان است و عمق نه سطح ! رنج هم هست ، اما همه شان لذت است زیرا که تو معنا را یافته ای و خودت هم معنا شده ای .

شاید اگر این غم نبود ، حافظ شعر نمی گفت و یا سعدی ، مولانایی هم نبود . بگذار راحت تر بگویم ، اگر غم نبود معنا هم نبود و زندگی چیز مسخره ای به نظر می رسید .

اما زیادی غمگین بودنیا غم زیاد بیهوده است و مبتذل .

این است که میخواستم بگویم لطفاً بیش از این خودت را غرق نکن . تو به اندازه کافی رشد کرده ای ، فراموش نکن اما خلق کن ، چون می توانی حالا خلق کنی و بخش دیگری از دنیا را با مخلوق ات شگفت زده کنی و خوشحال . شاید مرهمی باشی بر دردهایی که از تصنع غم به دست آمده اند و حالا همه گیشان افسرده اند و حالا همه گیشان به مرهم نیاز دارند اما نمی دانند چیست . 

تو خودت مرهمی ، باش ... عشق ، جان و لبخند برای آدم ها . . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

یک تصمیم جالب و مهم گرفتیم

حدود ۴ ماه پیش برای اولین بار از زمان شروع به کار کانال واحد مهدویت موسسه مصاف (مهدیاران)، تصمیم گرفتیم بصورت دسته جمعی یک کار عملی و متحدانه در باب #خودسازی انجام بدیم و چلّه‌ی #نه_به_دروغ برای تعجیل در فرج امام زمان راه اندازی شد.

استقبال شما عزیزان از این طرح، بی نظیر بود و همین موضوع باعث شد تصمیم بگیریم دوباره این طرح را برگزار کنیم.
لطفا همراه ما باشید... 
نه بخاطر ما... 
بخاطر تعجیل در فرج امام زمان...

📅 از روز جمعه ۱۱ مرداد ۹۸ ، دقیقا ۴۰روز مانده تا روز عاشورا. این دومین اقدام دسته جمعی ما برای #خودسازی به نیت تعجیل در ظهور امام زمان است. 
🔺یکی از عوامل تاخیر در فرج بی شک، گناهان ماست.

👥 بیاییم همگی (از مسئولین این کانال گرفته تا تک تک شما عزیزان) تصمیم بگیریم که حداقل ۴۰روز از جمعه ۱۱ مرداد تا روز عاشورا به هیچ عنوان و تحت #هیچ شرایطی (حتی در صورت تمسخر دیگران، ضرر مالی، رفتنِ آبرو و هر دلیل دیگری...) با #چشم خود هیچ گناهی نکنیم و چشم ببندیم بر روی هر چه که نباید ببینیم.

در ده روز پایانیِ این عهد ما با امام زمان، در دهه اول محرم قرار میگیریم که بهترین راه پاک کردنِ این چشمان گنهکار، اشک بر سیدالشهداست. و کیست که نداند که چه ارتباطی بین داستان امام حسین و امام زمان برقرار است. از عاشورا تا ظهور...

این عهد را همگی با خود و خدا ببندیم و به خدا بگیم: حتی اگر هیچ کاری از دست من برای ظهور حجتت برنیاد، این یک گناه را بمدت (حداقل) چهل روز ترک خواهم کرد تا به سهم خودم تاثیری در تعجیل در فرج امامم داشته باشم.

📌دو نکته مهم: 

🔺۱- اینکه فقط یک گناه (چشم) برای این کار انتخاب شد، بعلت تمرکز ویژه روی آن بوده و نمیخواستیم کیفیت را فدای کمیت کنیم. (گناه چشم سر منشاء خیلی از گناهان کبیره و صغیره است از جمله: #خودارضایی ، زنا، و... و همچنین مسائل اجتماعی ای مثل ماخوذ به حیا بودن و... به چشم بستگی دارد)

🔺۲- هرگونه خاطره و یا اتفاق جالبی درباره این ترک گناه های مربوط به چشم (چه خنده دار و گریه دار، چه تلنگردار و تکان دهنده و...) در این ۴۰روز براتون اتفاق افتاد، آن را به ادمین کانال مهدیاران @admin_mahdiaran حتما ارسال نمایید و ما آن را منتشر خواهیم کرد. نیازی نیست دیگران را به این کار دعوت کنید، قرار است روی خودمان کار کنیم...

🔆 امام علی فرمودند: چشم ها، دام های شیطانند. چشم، جلودار فتنه ها و گناهان است. (غررالحکم، ص۵۱)

👤استاد #رائفی_پور : سعی کنید با امام زمان عهد ببندید و هر چهل روز یک گناه خود را ترک کنید...

⌛️ اینکه تعداد همراهان این عهد مشخص بشه و دلگرمی و قوت قلبی باشه برای تک تکمون بسیار مهمه، رفیق نیمه راه نباشیم، اونم زمانیکه بحث تعجیل در فرج امام مد نظرمون هست. و تعدادمون حتی اگه ۱۰ نفر هم باشه اما در سراسر ایران بدون اینکه همو بشناسیم و بدونیم کجاییم، دلامون به هم متصله به نیت امام زمان و در کنار هم تلاش میکنیم که به عهدمون پایبند باشیم و حتی شده ثانیه ای در تعجیل ظهور موثر باشیم ان شاءالله.
برای تعجیل در فرج #چشم_ها_را_باید_شست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

برگشتم به روزهایی که چیزی جز معنا رویم اثر نداشت

روزهایی که به هیچ قضاوتی دل نمی دادم و محکمتر از پیش روی خودم و عقیده ام ایستاده بودم... روزهایی که وقتی تصمییم می گرفتم، هیچ چیز و هیچ کس جلودارم نبود و باور داشتم که میتوانم و باور داشتم که این همان راهی است که باید بروم و تا انتها خواهم رفت...

سال ها از آن روزها می گذرد، سال ها می گذرد که تلاش کردم کسی باشم که نبودم، سال ها می گذرد که اولویت اولم عدم رنجش دیگران شد و خودم کم کم به قهقهرا سفر کردم... سالهایی که از درون پوچ شدم و آنقدر خودم را ندیدم که دیگر حس کردم چیزی برای دیدن وجود ندارد... دیگر جز یک روند تکراری و مسیل عادی زندگی، هیچ بستری برای شنا کردن وجود ندارد... 

سال ها، تلاش کردم که اغتقاداتی زندگی کنم که بیش از آنکه بزرگم کند، کوچکم کرد... خدایم تبدیل شد به همدمی برای تمام شکست ها و سرخوردگی هایم... چیزی که وقتی بیش از همیشه دل بریده بودم، بیش از همیشه ناامید بودم، جریان زندگی را همچنان در وجودم مستدام نگاه می داشت... خدایم هر روز به اندازه ی غصه های کوچک زمینی، کوچک می شد و بزرگی و وسعت، تنها در کلام، آن هم گاهی، بروز می کرد... 

چیزهایی که برایم روزی غیرقابل باور بود، یک به یک به تحقق می پیوست... حتی عادتم می شد و کلام نقد را می بست به بهانه های اشتباهی آداب و رسوم...

نمی توانم و نباید همه چیز را تقصیر دیگری بیندازم، نمی توانم و نباید همه چیز را تقصیر دیگران بیندازم... من بودم که در طی سال ها خاموش شدم و سوی وجودم رو به خاموشی رفت... سفر من بود از دنیایی پر از عجایب و لحظات ناب، به دنیایی خاموش و ایستا و بی حرکت... و نهایت جاذبه ای که دیگر برای خودم هم جذبه نداشت، طلوع و غروب خورشید و نقاشی های ابری بود...

تمام جسارت ها و شهامت هایی که به دل ترس ها می زد و کارهای ناممکن را ممکن می کرد... تبدیل به ترسی شد از رنجش مردمان، از قضاوت مردمان و از «از دست دادن» ها... و تمام فکر معطوف شد به دلسوزی و ایجاد سدی بر سدی دیگر، برای تحمل و خاموش کردن آتشی که هر لحظه وجودم را می سوزاند... 

و هر بار که دوباره می آمد تا شعله بکشد، محکومش می کردم به تمام خطاهای گذشته ام... بر سرش می کوفتم که چنین و چنان بودی و حق تو همین است و محکومی به همین سرنوشت... جهنمی ساخته بودم برای خودم که فقط و فقط خودم از آن آگاه بودم... 

این اشکها همه در حسرت تمام از دست رفته ها و همه در دلسوزی بر آتش کم سویی است که رو به خاموشی گرفته است... و امیدی است (نمی دانم واهی یا نه) بر شعله گرفتن دوباره آن... برای تجربه های بی دریغ و نترسیدن از زخم و رنج و مشقتی که دیگر بار بر عزیزانی که تمام زندگیشان را وقف من کردند، وارد آورم... برای دیگر بار نترسیدن است... برای دیگر بار، آغاز به خوش بینی است... برای دیگر بار، رها گذاشتن دل است و نترسیدن از عاقبت آن... 

برای آنکه این بار دوباره همین رهایی را متمسک مجازات نکنم... مسیر داشته باشد و نه برای تجربه، بلکه برای رضا و نترسیدن از ماسوی الله باشد...

برای رشد باشد، برای بزرگ شدن و برای به تحقق رساندن تمام ناممکن هایی که روزی آرزو می کردمشان...

دلم برای خودم می سوزد و هم متأسفم از تمام ناچیزی که در آن گیر افتاده ام... از تمام ناچیزی که از بی نهایت بازم داشت و در حبابی شیشه ای محبوسم کرد... نه جای حرکت داشتم و نه پای رفتن... آنقدر به بیرون با حسرت خیره شدم که فکر کردم بیش از تصویری پوشالی، هیچ چیز وجود ندارد... 

و وقتی که حباب بالاخره شکسته شد، حتی دست و پای راه رفتن نداشتم... آنقدر که شاکی شدم و کفر گفتم به خدایی که بالاخره شیشه را شکست... خدایی که آرزوی راه رفتنم را داشت، نه نگاه خیره ی افقم را... نگاهی که می رفت بسته شود... نگاهی که سویش گرفته شده بود... 

اگر قرار است دوباره تمام زندگیم را مرور کنم، این تمام چیزی است که برای گفتن دارم، من هرگز به آن حباب شیشه ای تن در نمی دهم... حبابی که قرار است این بار رنگ بگیرد، زینت ببندند و چراغانی اش کنند، حتی با قطره های اشکی که از سر ... نه نمی توانم و نمی خواهم روی تمام مرزهای اخلاقی که تا اینجا با خون دل نگاه داشتم و پایداری کردم، پا بگذارم... 

من گذشتم از هر آنچه که کرد... دیدار به قیامت... (قُل یَجمعُ بَینَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفتَحُ بَینَنا بِالحَقِّ وَ هُوَ الفَتَّاحُ العَلیم، سبا:26) 

دلم می خواهد این صدای لرزان از اشک و بغض، دیگر هرگز و هرگز از سر شکست و ضعف نباشد، که برای نیرو گرفتن و راه رفتن باشد... برای دیدن افق های بزرگتر و از پا نیفتادن... همان آبی باشد که به وقت کویر می نوشی تا به وادی ایمن پا بگذاری...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

یه سری از آدم ها رو که میبینم شگفت زده میشم

که چطور طرز تفکر یه نفر میتونه انقدر متفاوت و زیبا باشه؟

من بهشون میگم آدم های الهام بخش!

اطراف خودم هم یه سری از دوستام هستن که الهام بخشن ولی بیشتر تو فضای مجازی به همچین آدمایی برخوردم..

بعضی وقتا شاید اول از رو ظاهر قضاوت کنم که این چجور آدمیه ولی وقتی حرفاشو میشنوم کلا نظرم در موردش تغییر میکنه..

واقعا آدم هارو تا وقتی حرف نزنن نمیشه شناخت..

دوست دارم کم کم چند تاشون رو اینجا معرفی کنم شاید بتونه الهام بخش بقیه هم باشه..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خدایا شکرت که دوباره بیدار شدم و هنوز زنده هستم

خدایا امروز منو از شر هر چی افکار منفی است نجات بده و تو کارم بهم آرامش بده استرس هام رو از من دور کن خدایا خوب میدونی من مسئولیت  بزرگی رو در کارم قبول کردم کمکم کن سربلند باشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

میگه بیا بریم پیش مامانم

از وقتی عمل کرده سه بار رفتی! میگم اینکه خوبه خاله یک ماه و نیمه عمل کرده دو بار رفتم ! چکار کنم حوصله ی خودمو هم ندارم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

باشه من دروغگو و تو خوب

باشه من دروغگو و تو خوب.

ولی اونی که مخفیانه اومد و هی به دروغ میگفت روستام ولی برای یچیز خاص اومده بود تو بودی. 

چون بهت نمیگم یادت رفته؟؟

بس کن دیگه. یه عکس دیدی و واست توضیح دادم جریانش چی بوده. 

تو توضیح بده چرا اومدی و نگفتی؟؟ و انکااار میکردی و هرچی به دهنت می اومد بهم میگفتی؟؟

پس بقیه چیزهایی هم که پرسیدم و هیچ جوابی بهشون ندادی توضیح بده، نه اینکه کاملا سکوت کنی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

فک کنم کسی خونه نیس

آخ! باید برم یکی دوجا که اگه نرم از دستم عصبانی میشن که تو چرا اینجوری میکنی... خوابم میاد ولی از خواب بیدارشدم و تلفن زنگ زد ... میم تلفن خریده ولی هنوز به دستمون نرسیده..چقدر خوابم میاد..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

از حموم بیایی و دنبال عینکت باشی

از حموم بیایی و دنبال عینکت باشی 

هر جا بگردی ببینی نیست 

بعد یه ربع بفهمی 

روی چشماته !!:| 

پوکر فیس به معنی واقعی !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم