۴۲ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

لعنت به افسردگی

 

لطفاً عزیزتان را بغل کنید.دست بگذارید روی شانه‌هایش.لبخند بزنید بهش.حرف بزنید باهاش.اصرار نکنید که تقصیر خودش است.نخواهید مثل همه باشید.بغلش کنید.و بدانید افسردگی چیزی نیست که در ظاهر افراد پیدا باشد.

اگر عزیزی دارید،بی‌هوا بغلش کنید و زندگی همین است.

لعنت به افسردگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امروز قوی تر شدم

 

با کلی درد و کمبود خواب حس خوبی داشتم

دانشگاهم خودشو تو دلم جا کرد

یه لحظه یادم افتاد به آسمونش نگا کنم

به اندازه کافی دلبر بود

اونقدری که دلم خواست تنها باشم

باید همیشه حواسم به "آسمونش" باشه

بیشتر اون دانشگاه..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

حسی که دفعه‌ قبل در موردش حرف زدم هنوز هست

. هیچوقت اینقدر طولانی نبود. البته اگر بخوام توجیهش کنم می‌تونم بگم ملت ازدواج می‌کنن اینطوری میشن و شاید ما هم از شدت صمیمیت و طول رابطمون وارد اون فاز شدیم. اما نکته‌ی منفی داستان اونجاست که اگر ازدواج اینه من علاقه‌ی چندانی بهش ندارم. باز یه نکته‌ی مثبت هم هست که میگه تا وقتی از دستش ندادی قدرش رو نمی‌دونی. این رو دفعه‌ی قبلی که کات کردیم با پوست و استخونم حس کردم. خیلی اذیت شدم. واقعا قدرت کنترل خودمو نداشتم. اما باز چندتا نکته‌ی منفی هست. یک اینکه اون موقع اکثرا بیکار بودم و خوب بیکاری میزنه به سر آدم. شرکت هم هیچ کاری نداشت. ضمنا کیس آلترناتیو نداشتم. اگر اینبار آلترناتیو داشته باشم شاید اوضاع بهتر بشه. سوم هم اینکه اونبار تقصیر خودم بود. خودم بدی کرده بودم و تحمل عواقبش رو نداشتم. اما اینبار هیچی کم نذاشتم و خیالم راحته که از این بهتر نمیتونستم مایه بذارم.

همه‌ی این‌ها کنار هم باعث میشه که یک بار دیگه به کات کردن فکر کنم. چیای سارا منو اذیت می‌کنه؟ اولا مهم‌ترینش اینه که الان بهش کشش ندارم. این بار که اومد برای اولین‌بار، موقع سکس ترجیح میدادم با یکی دیگه سکس کنم. دروغ میگه. خواهر بزرگه‌اش دروغ‌های بدی به شوهرش میگه که من ازش خبر دارم اما سارا نمیدونه که من خبر دارم. میترسیدم سارا مثل اون بشه ولی هیچ دروغی نمی‌گفت. اما این بار که فهمیدم میگه (هرچند کوچیک) تنم لرزید. سارا غیر منطقیه. خیلی نازک نارنجی و احساسی. بچه. بهش فشار بیاد هیچ انتظاری نباید ازش داشته باشی. ممکنه به همه چیز گند بزنه. خانواده‌اش در سطح پایینی هستن. باباش معتاده. بد دهنه ظاهرا. وضع مالیمون با هم نمی‌خونه. از خواهر بزرگه‌اش و دومادشون خوشم نمیاد. کتاب نمی‌خونه. فکر می‌کنه همین قدری که بهش رسیده براش کافیه توی زندگی. البته همه حریص هستن. اما حرصی که آدم به ارث برده کجا و حرصی (و همزمان قناعتی) که آدم با درک دنیا بهش رسیده کجا. حسوده خیلی. اصلا نمی‌ذاره یه گربه مونث کنارم باشه. وحشی میشه وقتی ببینه کسی هست. حالا مهم نیست بزرگه کوچیکه، مجرده یا متاهل. وحشی میشه وحشی. اخرین بار گفت آزادتر می‌ذاره منو و اعتراف کرد که در مورد همکارام اشتباه کرده. اما وقتی گفتم همکارام دعوتم کردن برای دورهمی دوباره عین قبل رفتار کرد. یعنی هرچی گفت زر مفت بود. مثل کلی دیگه از حرفاش که یه بار میگه اما هیچوقت پاش نمی‌ایسته.

خوبیاش؟ توی سکس خیلی خوبه. بدن عالی، رفتار عالی، خودش پایه‌تر از منه. با هم دیگه کلی خاطره ساختیم. خیلی از کارها رو اولین بار با سارا کردم. دو سال با هم تا تونستیم خاطره ساختیم. هرکاری بکنم اون یادم میاد. اون بار که نبود خواستم یه بار سکس کنم اونقدر صحنه‌های بودن اون اومد جلوی چشمم که نتونستم ادامه بدم. بیرون رفتن با کسی غیر اون حال نمیده. حرفی ندارم با بقیه بزنم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

یه مدتی بود که باهام حرف نمی زد

. از اونجا شروع شد که دلش پر بود از کلی چیزا و با یه اتفاق کوچیک فقط منفجر شد. امروز بالاخره اومد. و به طرز خیلی خیلی عجیبی استرس داشت و به نظر میومد که واقعا پشیمونه و خب مسلما من همون لحظه بخشیدمش! من که اصلا غرور ندارم. دارم؟! ( نه اینکه ازش ناراحت باشم! غرور کلا چیز مسخره ایه!) من همیشه آدمیم که راحت می بخشم بقیه رو. و دلیلش هم کاملا خود خواهیه!  اصلا برای چی باید قلبمو به خاطر یکی دیگه تیره کنم؟

ولی چیزی که خیلی توی حرفاش برام جالب بود این بود که وقتی راجع به اون اتفاقات گذشته حرف می زد، همش خودشو بچه و نابالغ می شمرد. شاید توی این نه ماهی که ما همدیگه رو اونقدر ندیدیم و با هم حرف نزدیم، اتفاقاتی براش افتاده باشه. ولی بیشتر به نظرم یه جور بهانه جویی بود براش. انگار می خواست همه چی رو بندازه گردن یکی دیگه ولی در عین حال هم می خواست بگه تقصیر خودش بوده قضیه.( یعنی خب داشت عذر خواهی می کرد دیگه!) دارم فکر می کنم همیشه همینطوره. ما همیشه همه چی رو می اندازیم گردن یکی که قدیمیه. یکی که دیگه ربطی به ما نداره. به همه میگیم که عوض شدیم ولی اصلا مگه میشه آدم عوض بشه؟ شاید تکامل پیدا کنیم، شاید بزرگتر بشیم. ولی هیچوقت عوض نمیشیم! 

فور گادز سیک پیپل! چقدر سخته که بخوایم دست از بهانه جویی برداریم؟!

پ.ن: دلم می خواد ازش بپرسم واقعا وقتی گفت که من اصلا استعداد و توانایی گرافیک رو ندارم واقعا بهش اعتقاد داشت یا نه؟ اون آدم کسی بود که به من الهام می داد و تشویقم کرد و بهم انگیزه داد. بعد از همه ی اون حرفایی که زد همه ی اونا شکسته شد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امروز رفتم کلاس زبان ثبت نام کردم

 ، با این که خودم می تونم تو خونه پیش ببرمش و مهم تر این که ممکنه به همین زودی ها جا به جایی داشته باشیم و کلا از این محل بریم و من نتونم اینجا ادامه بدم کلاس ها رو! اما نیاز داشتم حتما تو محیط آموزشی باشم ، چون هم انگیزه می گیرم و هم از دست این حس منفعل بودن خلاص می شم! دوست دارم فعال و پویا باشم و خب راستش این رو در زندگیم نمی بینم ، پس تلاشم رو می کنم که شرایط رو عوض کنم و برم سمت اون چیزی که باید... فقط نمی دونم چرا انقدر هزینه ی کلاس ها فضایی شده ؟! این چه وضعیه واقعا ! کتاب ها حجمشون فوق العاده کم شده ، هزینه ها بالا و روز و تایم کلاس ها هم پایین ! داریم به کجا می ریم ما ؟! شاید من چون فعلا شغلی ندارم قیمت ها خیلی به چشمم میاد اما هر جور نگاه می کنم بازم نرمال نیست! نه تنها این کلاس ، بلکه هر ورکشاپ و کلاس آموزشی که دیدم همینطور بوده! امیدوارم درست بشه وضعیت اقتصادی!

گفتم محیط آموزشی و کی می دونه که من چقدر دلم دانشگاه رفتن ، سر کلاس استاد های تاپ نشستن و یادگیری و جزوه نوشتن می خواد! فقط وقتی درک می کنی که ازش دور بشی ، وقتی داریش قدرش رو نمی دونی ، یعنی می شه من سال دیگه سر کلاس های ارشد بشینم؟ با یه گرایش خوب ، یه دانشگاه خوب...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

من قصد ندارم اذیتش کنم ولی خودش دلش می خواد من اذیتش کنم

  ایا من مقصرم؟؟؟

خب به من چه خودش خواست...

منم دست رد به سینه کسی نمیزنم بابت اذیت کردن :))))

باشد که رستگار شوم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امروز ماهی اومد خونمون..‌

اول یکم شیر کآکآعو چیپس و پفک خوردیم

ازونجآیی ک تنهآ بودیم کلی آهنگای غیر مجآزمونو گذاشتیم و قِر دآدیم

بع آلبوم بچگیمو نشونش دآدم ک انقدر لپمو کشید ک هنو درد میکنه

بع یکم عکس اینا گرفدیم...و بعدش حآضر شدیم بریم کلآس

تو رآه کلی قسم و آیه دادمش ک جون هر کی دوس دآره مخ نزنه و شماره

اینآ ندع ب پسرآ..بع ک رفدیم زل زده بود ب پسره😐

خلآصه دیگ اومدیم خونه و یکم مسخره بآزی دراوردیم و بعد رفت!

کلی هم الکی ب مامانم گفتیم نشستیم مشق نوشتیم درس خوندیم😂

حآل و هوآم عوض شد وآقن🙃

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امروز اولین بارون پاییزی باریدن گرفت و من یاد یه چیزی افتادم

... امسال، از اول پاییز که من حسابی درگیر دکتر و بیمارستان و مریضی ام، فراموشم شد به اطرافیانم پاییز مبارک بگم... کاری که هرسال به رسم ادب انجام میدم... امسال اما حتی یک نفر هم به من تبریک پاییزو نگفت... منم البته منتظر نبودم... فراموش کرده بودم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

وقتی میبینی هرکاری میکنی که اونی که دوستش داری خوشحال بشه..

 

 

 

 

اما میبینی برعکس... فقط ناراحت و عصبانیش کردی...

و هیچکاری از دستت برنمیاد...

حرفت هم گوش نمیکنه...

و فکرای دیگه میکنه...

هرکاری که میکنم نتیجه عکس میده...

حداقل اگه مرده باشم، اونم خیالش راحته که مردم...

و نیستم که بیازارمش...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امروز یکی از سخت ترین روزهای زندگیم بود

تا لحظه ی آخر منتظر بودم که بهم بگی نرو.گفتم میترسم اما حتی دلداریم ندادی.من خیلی درد کشیدم.اما دیگه تصمیمم رو گرفتم که همه چی برای ما تموم بشه.بعد از اینهمه استرس و ترس دیگه برنمیگردم به روزای قبل.میدونی من دیگه هیچوقت اون لیلای قدیمی که جونش رو برات میداد و هرکاری میخواستی میکرد نمیشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم