۳۳۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

بذارین خاطره بگم براتون


اون اوایل سقوط صدام که قاچاقی می رفتن کربلا .

منم با چندتا از دوستام رفتم .

بود تا رفتیم مسجد کوفه ... چشمتون روز بد نبینه .تا دلتون بخواد مقام اونجا بود.ابراهیم و اسماعیلو ... خلاصه هر کدوم هم چند رکعت نماز داشت.

گفتن که باید تو هر مقامی نمازشو بخونیو ازین حرفا ...

من ی چندتاییش رو خوندم دیدم بابا پکیدم ... تمومی نداره ...فکر کنم 124 هزار پیغمبر مقاماشون اینجاست .گفتم نخواستیم .

یاد اون طرف افتادم که مادر بزرگش یدونه کیک بهش داده بود و گفته بود ننه یه فاتحه برای فلانی و یکی برای فلانی و ...یه چندتایی رو که گفته بود .طرف کیکو داده بود به مادربزرگشو گفته بود اوووووه بیا نه کیک خواستیم نه این همه فاتحه ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امشب تو تنهاترین حالت ممکن هستم

 کاش یه نفر بود مرد و مردونه باش حرف میزدم خودمو میریختم بیرون

حداقل یه صفحه مجازی داشتم بدبختیامو شیر میکردم

همه چیمو بستم من دیگه اینجوریم نوبره

بعضی وقتا ب خدا میگم من ک پاک بوده‌م تا حالا یکی دو بارم از اون حال و حولای قشنگ بمون بده (مث همین ۴ تا سسخلی ک الان باغن) بعدش یه صدا وجدان درونم میگه تو پاک نبودی، هنرشو نداشتی و لبخند میزنه

من می مونم و یه دنیا افسردگی

راستم میگه من اگه هنرشو داشتم الان تا خرخره توو گه بودم

حالا فقط بحث رابطه نیس

بحث پول در آوردنم هست

بحث درس خوندنم هست

بحث دلالی هم هست

متاسفانه هنر هیشکدومو نداشته‌م و مملکتم ب همین روحیه ها احتیاج داره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

نمیدونی چقد دلم برات تنگ شده




امشب خیلی دلم شکست وقتی اون حرفارو بهم زدی خیلی گریه کردم

کی جای من اومده تو زندگیت چرا بد شدی احمد

حالم خوب نیست خیلی بهت نیاز دارم

ای کاش بودی حرف میزدیم مث اونوقتایی باهم خوب بودیم تا صب بیدار میموندیم چرت و پرت میگفتیم😭

دلم شدیدن هواتو کرده عشقم 

میدونم دیگه ندارمت فقط یاد خاطره هامون دیوونم کرده وقتی یاد قول و قرارا و حرفات و یاد قسمایی ک باهم خوردیم میفتم اشکام میریزه غصه میخورم دق میکنم

چقد برا آیندمون آرزو داشتیم یادته؟ 

احمد با همه بدیات با همه اون فحشا و حرفای زشتی ک بهم زدی من با همه وجودم دوستت دارم و دلتنگتم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

زندگی بزرگت میکنه ، درست موقعی که داری اعتماد میکنی

 به شروع جدید زمینت میزنه، زانوهات ک خم شد ،کمرت ک شکست، لبخند میزنه و میاد بالاسرت ،اونوقت با نیشخندی که تو نگاهشه بهت میگه، پاشو..

حالا میتونی ادامه بدی.

قانونش همینه، باید ببازی، تا بتونی برنده شی.

چجوریشو یادت میده، یاد میگیری حرفاتو تو مغزت مرور کنی، نقطه ضعفاتو به کسی نشون ندی،حتی عزیزترینهات، اشکاتو حراج نزنی، غرورتو حفظ کنی، صبور بشی..

زندگی مثل یه مادر تَر و خشکت میکنه..

یاد میگیری بدون کمکش راه بری، تکیه ندی، استوار قدم برداری، سرت بالا باشه.

آره زندگی همینه.

دلم میخواد تو این زندگی مثل یه پرنده باشم،بال بزنم و پرواز کنم، اوج بگیرم و مهم نباشه از ارتفاع میترسم.

میخوام برم،دور شم.کاش بشه

 

 

"نقطه ضعفتو نشون نده"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

یکی از جایزه های من تو بچگی اتوبوس بوده


ینی اگ بچه خوبی میبودم منو میبردن با اتوبوس بریم :||

اگ دیگ خیلی غوغا میکردم از خوبی با مترو -__-

البته منکر نمیشم خودمم علاقه خاصی ب اتوبوس اینا 

داشدم ولی حس میکنم در حق من ظلم شده یکم :|||

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

حرفم نمیاد این روزا. نمیدونم چی بنویسم

 و جدای از امروز که خب درگیر راپید بودم همش، روزای دیگه هم کار خاصی نمیکنم. نمیخوام احساس کنین بی توجهم بهتون. میدونم یه موجود لوس شدم که دارم خستتون میکنم. اما درست میشم و بزرگ میشم و بهتر میشم. حواسم به تک تکتون هست و امیدوارم بی معرفتیامو ، بد بودنامو و همه و همه رو ببخشید و همین. این باشه توضیح و متاسفانه شاید یه توجیه ناکافی:( شبتون اروم رفقا. ویاعلی💜

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

فکر کنم قدیم همه چیز یه جور دیگه بود

 از تشریفات زندگی گرفته تا

خورد و خوراک .و.....

 حتی دعوای زن و شوهرها .

فردا احتمالا رای دادگاه آقای نجقی صادر می شود .

شخصا آرزوی مرگ هیچ ابوالبشری را در این دنیا ندارم .لکن بعد از این اتفاق 

مدام یک فکر در سرم می چرخد :

"قدیم ها که زن و شوهر ها دعوایشان می شد .نهایت یک کفشی .بشقاب یا گلدانی 

به طرف هم پرتاب  و بعد از ساعتی یا آشتی می کردند یا زن یک کیسه 

یا ساک می آورد و چند تا رخت و لباس را مچاله داخلش می انداخت . قهرو احیانا 

به خانه پدری می رفت . 

معمولا مرد چند روزی به روی مبارک نمی آورد و سعی در اداره خانه می نمود 

بعد از نفس می افتاد .چند شاخه گل یا یک جعبه شیرینی می خرید و سمت 

خانه پدر همسر راه می افتاد . از آن طرف هم خانواده زن سعی می کردند 

آتش شعله ور شده را باد نزتتد با کمی نصیحت و دعوت به مدارا زمینه آشتی را 

فراهم می کردند و دست زوج را در دستان هم می گذاشتند و تمام .

حالا یک جوری شده که مرد برای ترساندن  زن یک کلت پرفشنگ.

ضامن کشیده آماده شلیک را با خود به جای دربسته ای مثل حمام می برد که طرف 

راه فرار هم ندارد !! که چه شود :

"زن بترسد رضایت دهد حق و حقوق خود را بگیرد و مطلقه شود "!

(بنا به اعتراف صریح متهم )

فارغ از اینکه حق با کدام طرف دعوا هست .فلسفه این گونه ترساندن را کلا 

متوجه نمی شوم .! 

بعد هم جور کردن ده ها بهانه برای توجیه این رفتار که :

"اختیار مرا در دست خود گرفته بود .دایم بحث و مجادله داشتیم و....."

یاد چند سال قبل و همسایه افتادم :

"یک روز وارد خانه  شد و همسرش را کتک زد .زن به پزشکی قانونی رفت و 

خلاصه دادگاه و شکایت ."

مرد برای توجیه کار خود ادعا نمود :

"وارد خانه  شدم همسرم شروع به فحاشی نمود .من او را کتک نزدم جلوی 

دهانش را گرفتم که همسایه ها اذیت نشوند .حالا یک کم دستم پایین تر لغزید و 

داشت خفه می شد !!تقصیر زن بوده که داد و بیداد راه انداخت "!!

یعنی ایشان توقع داشتند زمانی که حمله ور شدند .زن مثل بچه آرام بایستد 

و کتک نوش جان نماید تا دست آقا از روی صورت به سمت گردن نچرخد !

مشخصا در غریزه انسان این نکته مشهود است که :

"زمان احساس خطر از خود واکنش نشان می دهد و با تقلا سعی دارد به نوعی 

خود را نجات دهد "

در این پرونده نیز آقای نجفی دلیل شلیک ها را مقاومت مرحومه و گلاویز شدن 

اعلام نموده !

من با اصل و فلسفه این گونه رفتارهای تهاجمی مشکل دارم .! به هر دلیل که باشد .

کاش افرادی که به این نتیجه می رسند :

"کنترلی بر روی رفتار خود ندارند و ممکن است طی اختلاف فاجعه آفرینی نمایند 

قبل از هر گونه اقدامی به روانپزشک مراجعه کنند و حالات خود را شرح دهند .

 کمک بزرگی برایشان است .مطمینا کینه های انباشته شده در فرد 

خلق الساعه تبدیل به رفتارهای این چنینی نمی شود سیر تکوینی دارد "

از طرفی واقعا دلم برای آقای نجفی می سوزد که با این همه نبوغ و سوابق 

درخشان چرا باید پشت میله های زندان در انتظار سرنوشتی نامعلوم باشد !؟

به هر حال امیدوارم این درجه از خشونت های فیزیکی که در سطح جامعه در حال 

رواج است کاهش پیدا نماید در غیر این صورت به خصوص خانواده ها در معرض 

آسیب های گاه جبران ناپذیری هستند و امنیت  چهاردیواری ها به خطر می افتد .

در این زمینه آموزش هایی در رابطه با مدیریت استرس بسیار ضروری به نظر 

می رسد و باید فرهنگ خشونت تبدیل به فرهنگ ارتباط کلامی و صحبت شود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

نزدیک یک هفتس که رژیمم ...

واسه خودمم غیرقابل باوره که تو این مدت بستنی نخوردم ! من بعدِ اکسیژن با بستنی زندم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امشب رفتم فلافل خوردم اما چشمم پیش پیتزاها بود

چیه این لامصب که از نگاه کردن بهش هم لذت میبری و سیر نمیشی ازش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

من همونی ام که خداش خیلی هواشو داره..


همونی که دیگه تو رو نداره...

همونی که هنوز امید داره به بهتر شدن اوضاع..

همونی که هنوز خوابای رنگی میبینه...

همونی که هنوز عاشق زندگیه حتی وقتی تو دیگه توش نباشی....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم