غرق شده ام در کتاب راهنمای مردن با
گیاهان دارویی، برداشتمان از کتاب ها متفاوت است، من از این کتاب آرامش می
گیرم، یک جور آرام بودن، عجله نداشتن، به عرض زندگی فکر کردن، از دور همه
من را آدم آرام و خونسردی می شناسند، همان که همیشه لبخند به لب دارد، همان
که همیشه یک آرامشی توی وجود اش است، اما واقعیت من چیز دیگری است، از
نزدیک من همان آدمی هستم که به خاطر صدای بالای تلوزیون سر صبحی عصبانی می
شود و دعوا می کند، از نزدیک من همان آدم عجولی هستم که سال هاست تمرین می
کنم بشوم همان آدم آرام و خونسردی که از دور همه می بینند، همان که سر صبر
حرفش را می زند، همان که پشیمان نمی شود از کاری که سر عجله انجام داده
است، برای همین همیشه لذت برده ام از وجود آدم هایی که آرامش موج می زند از
رفتارهای شان، لبخندشان، مثل کتاب ها...