قرار بود بریم دوچرخه سواری کنسل شد

و نمی دونم کی باعث این کنسل شدن شد،

اگه بی جا چنین امری رو سبب شد .....

هیچی دیگه 

من به شخصه آدم خیر نرسون به جماعت نبودم حال و روزم این شد 

و صد البته آدم خیر نرسون به جماعت موفقتره 

پس آخرش خیلیم خوب میشه .

برم قمقمه امو از جا یخی درآرم یا بذارم بمونه فردا می ندازم تو کلمن 😐

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

با زینب رفتیم بیرون

خودم از دیروز دلم میخواست برم یه جایی

یه جایی بجز خونه و بیمارستان و مغازه

دلم میخواست واسه خودم کیک بخرم با شمع

یه جایی بشینم واسه خودم تولد بگیرم

ولی تقریبا بیخیال شده بودم که زینب پیشنهاد داد بریم نادری

منو برد پاساژ کارون

دلم نمیخواست جای شلوغ ولی دیگه رفتیم

بستنی خوردیم با کیک

و بعد با عجله پاشدیم چون وقت نبود

زینب میخواست برسه به سریال مورد علاقه ش

فک کنم یه ساعتم نشد باهم بودنمون

آخرین باری که همدیگه رو دیدیم ۲۱ خرداد بود

روزی که با کارم تو‌ مطب خداحافظی کردم

رفت

منم خودم رفتم یه کم چرخیدم

از فروشگاه خانه و کاشانه یه لپ لپ برداشتم که توش یه عروسک نمدی بود

قصد داشتم بدم به یکی از دوستام

ولی بعد منصرف شدم

نگهش داشتم واسه خودم

که خوشحال بشم از اینکه واسه خودم هدیه خریدم

شاید نباید روز تولد انقد برام مهم باشه

که اینجور دلگیر نشم از این که جمله ی تولدت مبارک رو از کسی مثل بابام چندساله نشنیدم

یا از این که رفتم پیش مادربزرگمُ تمام مدت پیشش بودم ، ولی برای اینکه خستگیم در بره ، برام کاری نکردن

حالا تو بیا بگو انتظار نداشته باش از کسی

ولی درون من همیشه یه بچه ی کوچیک بوده و هست که از اینکه کسی واسه خوشحال کردنش کاری کنه ، قدِ دنیا ذوق میکنه

من یه عالم حرف داشتم ولی زینب بخاطر دیدن سریال ، منو تنها گذاشت

ظهر یه چیزایی گذاشتم تو گوشیم که باهم ببینیم ولی نشد ببینیم

میخواستم باهم آهنگ Heartbeat رو گوش بدیمُ بهش بگم چقد زخم شدم باهاش انقد که هرروز گوشش میدم

من هیچ چیزِ سختی از کسی نخواستم

چیزی رو خواستم که میدونستم از عهده ش برمیان

ولی خودشون نخواستن که کاری کنن

بعد از اونهمه درگیری ، بچه ی درونم تنها چیزی که میخواس ، یه کیک شکلاتی بود با یه شمع

ینی وقتی جلو جلو ذوقشُ داشتُ بعد یهو تَق ، هیچی نشد ، ناراحتی کمترین نتیجه ش بود

وقتی آدما تو شرایط سخت ، حتی سعی نمیکنن همدیگه رو درک کننُ به فکر هم باشن ، دیگه چجوری میشه بهشون اعتماد کرد

وقتی باید باشن ، نیستن

وقتی باید بمونن ، میرن

فایده زندگی با این آدما چیه ؟

شاید فقط همینه که برگردی به خودت نگا کنی و ببینی هیچکسی رو جز خودت نداری

خودتُ تنها نذاری ، دوسش داشته باشی و خوشحالش کنی

شاید فقط همینه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

دیروز از سر کار بر می گشتم رفتم کافی نت

رفتم اسکایپ با آقاسامان عزیزم صحبت کردم

بهش گفتم خیلی دلم براتون تنگ شده

خدایا مراقب آقاسامان عزیزو مهربونم باش

 امروز کلی توی دلم برای مهندس صحبت کردم

اینکه از حال مهندس جان بی خبرم خیلی غصه می خورم

همش صورت مهندس جلوی چشامه

الان همه خوابیدن یواشکی اومدم وبلاگم

یعنی الان مهندس جان کجاست؟؟؟؟داره چکار میکنه؟؟؟

شایدم برگشته ایران پیش مامانش

یعنی منو فراموش کرده؟؟؟😔

اسکایپ رفتم آقاسامان جوابمو نداد ،شایدم بلاکم کرده

امروز داشتم کمد لباسمو مرتب میکردم  تاپ هایی که بعشق مهندس حان خربده بودم  رو دیدم دلم گرفت 

آخه همه ی لباس خوشگلامو فقط برای مهندس می پوشیدم

خداکنه مهندس جان زود برگرده آخه من هنوز منتظرشم

دیروز توی مترو یه دختر خانمی گوشیش دستش بود عکس خودشو با همسرشو رو صفحه ی گوشیش گذاشته بود انقدر بهش حسودیم شد خداکنه مهندس جان برگرده اونوقت منم عکس دوتایی مون رو میزنم رو صفحه ی گوشیم 

وقتی شب میشه ببشتر دلم برای مهندس جان تنگ میشه،یاد اون شبا می افتم ،همش چشام به ساعت بود که آقاسامان عزیزم برگرده منو فسقلی بپریم بغلش

خداکنه روزهای دوری زود زود تموم بشه

دلم برای صورت مهندس جان یه ذره شده😔😔😔

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

هیچوقت آدم کینه ای نبودم..

هیچوقت آدم کینه ای نبودم.. از دست هر کسی عصبانی باشم زود فراموش میکنم و می بخشم و میگذرم ازش..‌

اما درمورد اون نه.. خیلی وقتا به توصیه اطرافیانم خواستم تو دلم ببخشمش تا مثلا خودمم راحت بشم اما هیچوقت نتونستم.. واقعا چیو ببخشم؟؟ مگه میشه بخشید برخوردیو که یکسال تمام از زندگیمو سیاه و تاریک کرد؟!

بود و نبود اون آدم دیگه برام مهم نیست اما تا روزی که نفس میکشم هیچوقت نمیتونم ببخشمش..

میدونی دلم چی میخواد؟؟ ازین اتفاقا که تو قصه ها اتفاق میفته! ازینا که وقتی یکی بدی میکنه دقیقا همون اتفاق به سر خودش میاد.. واسه هیچ آدمی بدی نمیخوام اما دلم میخواد اون آدم با تمام وجودش تاوان بده.. خوبی کنه بدی ببینه.. ملاحظه کنه بی ملاحظگی ببینه.. از خودش بگذره بخاطر طرفش ولی طرفش لهش کنه.. 

آخ که اگه آدما تقاص کاراشونو میدادن..! 

 

لعنت بهت.. هزاران بار لعنت بهت.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

ببینید من کوچکترین ترسی برای خودکشی ندارم

ببینید من کوچکترین ترسی برای خودکشی ندارم برای اینکه همین الان بدوم سمت پشت بوم و یه لحظه بدون کوچکترین مکثی خودمو از اون بالا پرت کنم پایین طوری که سرم بخوره به سرامیک های کف حیاط و همه چی تموم بشه یا حتی اینکه برم سمت جعبه ی قرص ها و تا حد ممکن قرص بخورم اصلا نمیترسم  و اصلا هم نگران چیزی نیستم

فقط مامان بابام شرمندگیشون شرمندگیم فقط همین موضوع باعث میشه بمونم با همه ب اخلاقی کنم حرف بشنوم همین وگرنه یه سره کردن ماجرا برای من کاری نداره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

زود برگرد عشقم من چشم انتظارتم

امروز بخاطر کاری گفتی میریو زود برمیگردی انشالله گوشییم نمیتونی داشته باشی اونجاو خاموش کردیو دادی دست دوستت امیدورام فقط زودتر برگردی عشق من میدونی که طاقتم کمه مهدی من همه کسمی خواهش میکنم زود برگرد زودتر بهم برسیم انشالله 😢🙏

هرکسی این متنو خونده لطفا واسه مهدی من دعا کنه زودتر و به خوبیو سلامتی برگرده از اونجا و زودتر بهم برسیم انشالله 🙏🙏🙏

سپردمت دست خدا که هرجایی که هستی مواظبت باشه و زود برگردی نفسم دلمو جا نزار کادوی تولدته تولدتم همین ماه پیشاپیش بهت تبریک میگم همه کسم عاشقتم تا ابد 💋💋💋❤💞💝💟💘💖

💟به خودم قول دادم همینجوری با عشق با تو باشم ..توی سختیا از هم نپاشم💟 غمتم نباشه منو داری کنار خودت💟

💟آره قول دادم تورو هیچ موقع تنها نزارم💟 تویی که شدی دارو ندارم💟غمتم نباشه منو داری کنار خودت💟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

امروز هم گذشت!

+ امروز هم گذشت!
+ از وقتی دکتر پسرجان گفت یه هفته دیگه میتونم رژیمم رو کم کم آزاد کنم اصن یه جورِ عجیبی خوشحالم 😂😂
فک کن بعد از 9-10 ماه میتونم چیزای خوشمزه بخورم 😄 بستنی! مااااست! وااای پنیررر پیتزااااا!  شیرینی تر 😋😋😋
خدایا شُکرت 
بعدش گفت کم کم رژیم پسرجان رو هم آزاد میکنیم 🙌🙌
داروی معده اش رو هم از 15 مرداد گفت یه روز درمیون و بعدم دو روز درمیون 🙋
+ امروز ناهار قرمه سبزی خوشمزه درست کردم😜 بسیااار بسیااار خوش آب و رنگ و لذیذ
همیشه دلم میخواست قرمه سبزیهام باحال در بیاد
اصن حالِ دلم خوب باشه غذاهام هم خوب میشه 😍
+ امروز رفتیم واسه پسرجان چندتا لباس خوشمل و ناز هم خریدیم! الآنم تو ماشین دارن شسته میشن 😄
+ یه مدتِ روی زمین پارچه میذارم، سه تایی روی زمین غذا میخوریم، خداروشکر پسرجان هم باهامون خوب غذا میخوره هم بازی میکنه 😉😉
+ همسری خونه رو هم امروز جارو زد 😚
+ ساعت حدودای 11 مامی اینای همسری اومدن، بعدشم لـیـ.د.ا اومد
ما هر کاری میکنیم، اینا یه حرفی دارن واسه زدن!
من که عادت کردم! و تقریباً به پشمَمِ😏😏
ولی همسری ناراحت میشه! چه خونواده ی خودش چه خونواده ی من!
اصن خونواده ی سه نفره خودم رو عشقه 💞💞
خدایی ما هر کاری میکنیم بقیه حرف دارن واسه زدن!
البته این یه قانونِ همه جایی هست!
اصن مردم همیشه حرف دارن که بزنن😐
+ خدایا شُکرت واسه همه چی 🌱
توکل به خودت بهترینا رو پیش بیاااار 🎈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

چه ساده

بعد از چهارده سال از نیم کیلومتر اون طرف تر بیاد و بفهمی کلی وجه اشتراک دارین!

انگار نه انگار که اصلا هیچوقت همو ندیدین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

عاشقم؟

خودش میدونه منت کسی رو نمیکشم عاشقی هم بلدنیستم خودمم تحمیل نمیکنم....

اینم میدونه خییییییییییلی اذیتم کرده ومیکنه 

ولی حالا نمیدونم چرا بازم دارم منتشومیکشم 

واونم جوابمو نمیده 

واقعا چرا اینقدمن بدم که نمیخوام قبول کنم بدردمن نمیخوره ودارم الکی یطرفه ادامه میدم ...

خدایا چرا اینطوری ؟

انگارزجردادن واذیت کردنشو دوسدارم 

واین چقدبد من چرا نمیخوام واقع بین باشم اه اه اه ازخودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

چه زود دیر میشود

چه زود دیر میشود


برپا . . .


برجا . . .


بابا آب داد . . . بابا نان داد


و امروز چقدر دلتنگ آن روزهاییم


و هرگز نفهمیدیم


که چرا برای بزرگ شدن


این همه بی تاب بودیم...




همدیگر را رنگ میکنیم ،



من با مداد سیاه، دنیا با مداد سفید!......

من ..



روزهای اونو ! ..


اون ..



موهای منو ! ...


(احمد شاملو)


هر چه اید به سرم باز بگویم گذرد


وای از این عمر که با میگذرد میگذرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم