۳۳۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

عاشقم؟

خودش میدونه منت کسی رو نمیکشم عاشقی هم بلدنیستم خودمم تحمیل نمیکنم....

اینم میدونه خییییییییییلی اذیتم کرده ومیکنه 

ولی حالا نمیدونم چرا بازم دارم منتشومیکشم 

واونم جوابمو نمیده 

واقعا چرا اینقدمن بدم که نمیخوام قبول کنم بدردمن نمیخوره ودارم الکی یطرفه ادامه میدم ...

خدایا چرا اینطوری ؟

انگارزجردادن واذیت کردنشو دوسدارم 

واین چقدبد من چرا نمیخوام واقع بین باشم اه اه اه ازخودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

چه زود دیر میشود

چه زود دیر میشود


برپا . . .


برجا . . .


بابا آب داد . . . بابا نان داد


و امروز چقدر دلتنگ آن روزهاییم


و هرگز نفهمیدیم


که چرا برای بزرگ شدن


این همه بی تاب بودیم...




همدیگر را رنگ میکنیم ،



من با مداد سیاه، دنیا با مداد سفید!......

من ..



روزهای اونو ! ..


اون ..



موهای منو ! ...


(احمد شاملو)


هر چه اید به سرم باز بگویم گذرد


وای از این عمر که با میگذرد میگذرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

سرماخوردگی

یه ایده ی هیجان انگیز دارم 😁 تا مریضیم خوب نشده یه چنل بزنم

توش داستان براتون بخونم، دکلمه بگم ، شعر بخونم ^_^ 

حیفه از این صدای قشنگ من نهایت استفاده رو نبرید ^_^

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

خب کی بیکاره؟

کی بیکاره؟ کی حرف داره و حتی با اسم و آدرس مجازیش نمیخواد بگه؟ کی حوصله بحث یا حتی چرت و پرت گویی داره؟ کی حرفدونش پر شده؟ یکی بیاد گفتینو حرف بزنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

آروم باشید

با یه نفر حرف زدم تموم که شد دیدم هفت نفر اومده بودن و بنده های خدا معطلم شدن. بازم کسی هست بیاد بحرفیم؟ پیام گذاشتید سه چهار دقیقه صبر کنید اگه جواب ندادم نیم ساعت دیگه بیاید تا نفر قبلی تموم شه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

چقدر بتندی

نوشتم یکی بیاد حرف بزنیم هفت نفر اومدن. نوشتم آروم تر بیاید رحم کنید همه رفتن. خو الان یه نفر دیگه بیاد حرف بزنیم بیکارما. انقد بیکارم که حس خواب نیست. خب بیخیال کی میاد حرف بزنیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

چیکا

انتخاب کردن اسم برا.... چقد می تونه سخت هیجان انگیز یا چالش بر انگیز باشه 

آنی

اسپاری

پیلور

پیلوا

چیکا

...🙄

پیشنهاد بعدی چیه؟ منتظرشم 

ببینیم آخرش کدوم انتخاب می شه

ولی واقعا لازمه سخت گرفت؟🤔

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

از کجا شروع شد ؟

از اون دوشنبه لعنتی... 

برات نوشتم چیزی شده دیشب ساعت دو شب تماس گرفته بودی ؟ 

- نوشتی : ببخشید خواستم بزارم گوشیم رو تو جیبم دستم رفت روش 

نوشتم فدای سرت فقط نگران شدم 

نخوندی !! 

بازم نوشتم نخوندی !!!! پرسیدم قهری ؟ نوشتم این ادا اطفارها چیه ؟ تو که میدونی فردا امتحان دارم ؟؟؟

نخوندی !!؟ 

نوشتم نگرانم !! نخوندی !! نوشتم تو رو خدا یه چیزی بگو ...

نوشتم و نوشتم و کل روز رو نوشتم 

دیگه شکی نداشتم یه اتفاقی افتاده 

من تو رو میشناسم ! تو آدمی نیستی که روز قبل از امتحان من کاری کنی که حواسم پرت بشه ...

ولی بازم منتظر موندم گفتم بالاخره یه خبری میشه چون تمام پیام ها بهت میرسید ولی خونده نمی شدن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

شب تا صبح دیوونه شدم از فکر ...

شب تا صبح دیوونه شدم از فکر ... 

به هر زوری بود امتحانم رو دادم و اومدم بیرون از جلسه 

باز شروع کردم زنگ زدن ولی ... خدایاااااا گوشیش خاموشه 

عصر روز سه شنبه رفتم اداره پلیس شهر خودمون ولی گفتن هیچ کاری نمیکنن چون مدرک کافی وجود نداره که بلایی سرت اومده 

اشکام سرازیر شد ... چیکار باید میکردم ؟؟ دست به دامن کی میشدم ؟ 

ثانیه به ثانیه برام سال میگذشت 

فردای اون روز رفتم پلیس گوپینگن و باز توضیح دادم ... یه خانم پلیسی زنگ زد به گوشیت و پیغام گذاشت که خانمت نگرانه لطفا خبر بده و بعد شروع کردن به گشتن توی لیست تصادفات و زنگ زدن کلن ... هیچ تصادفی ثبت نشده بود ... خیلی دلم آروم تر شد . 

گفتن اگر تا دو روز دیگه خبری ازت نشد برم به عنوان گم شده گزارش کنم :/ دیگه شروع کردم به تماس گرفتن به اونی که میشناختم و نمیشناختم تماس گرفتم ... 

خونه تون رفتم ... نامه هاتو چک کردم ... شده بودم یه دیوونه به معنای واقعی   

پنج شنبه آخرین امتحانم بود و نمی تونستم نرم ولی جمعه به محض تعطیل شدن از مدرسه حرکت کردیم برای کلن 

من و رامین و حمید ... 

یه لوکشین فرستاده بودی برای رامین ... تنها امید ... تنها سرنخ 

اومدم به اون آدرس اول گفت نمیشناسه  بعد در حالی که من داشتم تلفنی با یکی صحبت میکردم که اگر نشونه ی دیگه ایی داره بده ، حمید راضیش کرده بود اون طرف رو بیاد دم در 

هر کلمه ایی که از دهنش در میومد مثل آتیشی بود رو سر من ... پاهام سست شدن ... تمام بدنم سست شد و نمیدونم چطوری آدرس اداره ی مربوطه اون شهر رو گیر آوردم و رفتم پرسیدم 

تایید اونا تیر آخر بود به تمام تار و پودم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم

اشک های بی صدای من ...

نبودی ببینی اونی که طاقت دیدن لرزیدن چونه هاش رو نداشتی چطوری اشک ریخت تمام پنج ساعت تا به خونه رسید ...

دست هات کجا بودن که اشک هاش رو پاک کنن ؟؟

کجا بودی که باز بهش بگی دنیا رو خراب میکنی اگه یه قطره از اشک هاشو ببینی ...

نمیدونم چند ساعت بعد از رسیدن به خونه گریه کردم تا خوابم برد ...

همون شب اولین کاری که کردم پول انتقال دادم برات به امید اینکه بتونی بهم زنگ بزنی 

شنبه اولین کارم این بود که نامه نوشتم و سریع پست کردم تا بهت برسه و بهم خبر بدی 

بدترین روزهای عمرم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم آرزوهای مریم